CHAPTER 9 S2

1.8K 327 220
                                    

ایست بازرسی زدم 🚧🚔

سلام به همه , امیدوارم از داستان لذت ببرید من اهل زیاد حرف زدن تو داستان نیستم
ولییییییی
یه تشکر کنم از تمام اونایی که میخونن ,و نظرشونم میگن
یه تشکر از اونایی که نظر و پیشنهاد و انتقاد دارن

تشکر از اونایی ک فیکو ب بقیه نشون دادن , و اگ کسی میاد میخونه بخاطر تعریفاشونه

💞
خب برین بخونین آزادید عزیزان
.
......

لویی از ماشین پیاده شد , مدام پشت سرشو نگاه میکرد ,تصویر خشم و عصبانیت هری لحظه ای از جولی چشماش نمیرفت , با کف دستشو بازوشو گرفت ,با نگرانی به جوو خیره شد

:بیا داخل لویی

:اینجا کجاست ?

:نگران نباش ,اینجا خونه ی دوست آقای هورانِ , آقای استایلز (هری)اینجا رو بلد نیست

:میشه میشه گوشیتو بهم بدی?

:آقای استایلز(اد) دستور دادن خاموشش کنم از خط خونه استفاده کن

:محض رضای خدا اسماشونو بگو ,استایلز استایلزززز

لویی سمت تلفن رفت
: ........... چرا جواب نمیده ?

گوشی کنار گوشش بود و معلوم نبود با خودش حرف میزد یا جوو !

جوو سرفه ای کرد
:دارن میان لندن

لویی از جاش بلند شد
:من بهش گفتم نیاد نیادددد ,معنی این کلمه انقد سخته , همه تون دیوونه شدین , تو هری رو ندیدی ,اون ادواردو میکشه

نفس نفس زد و دستشو روی صورتش کشید , اصلا نمیدونست چیکار کنه , کاش هیچ وقت به لندن برنمیگشت , چقد همه چیز توی تورین خوب بود

بلند شد و دست جوو رو گرفت
:برو برو فرودگاه و بمحض اینکه پیاده شد ببرش ,بزور ببرش خواهش میکنم

:دو ساعت پیش حرکت کردن و این یعنی تقریبا ۲۰ دقیقه اس که رسیدن لندن

:نه نه نه

سرشو تکون داد , به سویچ دست جوو خیره شد و توی یه حرکت از دستش قاپید
سمت در دوید و جوو دنبالش رفت

:لویی لوییی صبر کن نرو بیرون

لویی تند تر دوید در ماشینو باز کرد پرید داخل ,دستاش میارزیدن اما سویچو جا انداخت و ماشینو روشن کرد

جوو به ماشین رسید و دستاشو به بدنه ی ماشین کوبید , داد میزد که نگه داره و بیاد پایین اما لویی یه دور زد و از خونه بیرون رفت

با اخرین سرعتش سمت فرودگاه رفت , چراغ قرمز ها الان جز مزخرف ترین اتفاق های دنیا براش بودن ,هر بار اونو دقیقه ها متوقف میکردن

بلاخره به فرودگاه رسید , از ماشین بیرون دوید و وارد سالن فرودگاه شد

:ببخشید آقا پرواز ....پرواز تورین به لندن ...کی رسیده?

TWINSDonde viven las historias. Descúbrelo ahora