chapter21

2.3K 366 375
                                    


کنار دستگاه ایستاد و دکمه ی گرم رو زد و درجه رو تنظیم کرد ,...

:خب اینم از این

صدایی از داخل راهرو اومد و لویی حواسش پرت شد ودستش روی دکمه ی بارش اومد و آب گرم از بالا ریخت روی سرش

:نهههههههه آیی آیی

ادوارد با شنیدن صدا کیفشو پرت کرد و سمت اتاقی که صدا ازش میومد دوید  در رو باز کرد و لویی رو دید  که مثل موش ابکش شده

سر جاش ایستاد و دستاشو توی جیبش برد و به در تکیه داد

لویی دستاشو رو جلوی فشار آب میگرفت و تا میومد به دستگاه نزدیک بشه فشار آب اونو اذیت میکرد و دوباره برمیگشت ,.... ادوارد یه صحنه ی عالی برای خندیدن پیدا کرده بود هر چند دندوناش معلوم نشد ,اما همونقد خندیدن هم خودش شگفتی بود

:لعنتی ,لعنتیییییی خاموش شو
نفس نفس زد و نشست روی زمین و سرشو بین پاهاش گرفت که یه هو آب قطع شد

:اوووو پس باید مینشستم زمین تا خاموش شه !

بدون اینکه بالا رو نگاه کنه با همون حالت عقب عقب رفت

:خدای من! بلند شو اقای تاملینسون

لویی که از ترس با کون کف زمین خورد سرشو بالا کرد و ادوارد رو دید

:اوه پس تو خاموشش کردی ,.... این دیگه چه کوفتیه(damn) داری ,اصا بدرد نمیخوره ...

ادوارد چشماشو بست و انگشتشو بالا گرفت
:یک , از کلمات زشت استفاده نکن  , دو , کی بهت اجازه داد وارد خونه بشی بعد بیای اینجا رو  داغون کنی ,و .... (نگاهی به سرتا پای خیس آب لویی انداخت و دستشو روی پیشونیش کشید ) ...حتی فکرشم نکن تا خشک نشدی بذارم تو خونه ام راه بری

از کنار لویی رد شد و سمت راهرو رفت لویی خواست دنبالش بره اما به در که رسید و چک و چک آب رو که شنید ایستاد

:یه حوله و یه لباس برام بیار

:خفه شو تاملینسون

:تو که گفتی حرف زشت نزنیم

:من نگفتیم نزنیم ,اینجا خونه ی منه , یا بمون و با قوانین من سر کن یا برو بیرون

:پس من میام تو ...

:جرات داری پاتو بذار این ور در تا خودم شخصا یه پیکر تراشی درست و حسابی روی پات انجام بدم

و ادوارد دیگه تو دید لویی نبود , لویی روی زمین نشست و زانوهاشو بغل کرد

:الان سردم میشه ,سرما میخورم , گشنمم هست , فقط بخاطر این هیولای بی احساس که خواستم براش این عندونی رو اماده کنم فاکم بهش

......................

ادوارد لباس هاش رو عوض کرد و سمت اتاق رفت
لویی روی زمین نشسته بود و تکون نمیخورد

TWINSHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin