CHAPTER 2 S2

1.9K 316 180
                                    


.
.
.

"تو بهم علاقه داشتی , ولی بهم گفتی برم ... تو قاتل منی ...تو قاتل منی "

هری چشماشو باز کرد , نفس هاش تند تند دم و باز وم میشدن و عرق سرد روی گردنش سُر میخورد , دستشو روی گردنش کشید و روی تخت نشست لیوان آب رو برداشت و سر کشید

هوا تاریک بود , به ساعت نگاه کرد که 4:05 صبح رو نشون میداد
پایین عرق گیرش رو سمت گردنش برد و خودشو خشک کرد و سمت لویی کج شد و بغلش کرد و چشماشو بست

:دوست دارم لویی ,تو رو به کسی نمیدم , نه اینبار نه

سر لویی رو بوسید و کنارش بخواب رفت .

صبح با صدای الارم گوشیش بیدارشد که دید لویی توی تخت نیست , لویی همیشه صبح ها زودتر پا میشد , از یه زمانی به بعد !

پتو رو کنار زد و با عرقگیر و شلوارکش سمت دستشویی رفت و کارهاشو انجام داد ,برگشت و با حوله صورتشو خشک کرد و اما فکر کرد بهتره بره حمام

بعد یه دوش سریع بلاخره لویی رو دید که جلوی اینه مشغول نگاه کردن به خودشه

:صبح بخیر لاو

:صببخیر هری

:چند دقیقه صبر کن با هم بریم

لویی لبخند زد
:اوه نه هری , من با ماشین خودم میام

هری حوله رو پرت کرد روی تخت
:چیه نکنه دوست نداری با ....

لویی سرشو تکون داد و سمت هری چرخید
:خدای من ,....اگه با تو بیام شب باید چهار ساعت اضافه وایسم تا تو منو برگردونی خونه

هری که حرفشو منطقی دید از تلاش دست برداشت و سمت کمدش رفت تا لباس بپوشه

:برای نهار بیا دفتر خودم پس

:باشه , باید با هم حرف بزنیم

:درمورد چی?

:تا وقت نهار , ... من باید برم هری  من مثل تو رئیس نیستم

خندید و کیفشو برداشت و از کنار هری گذشت و از اتاق بیرون رفت , اونقدر سریع که هری نتونست چیزی بگه ,حتی یه خدا نگهدار

هری نفسشو بیرون داد و لباس هاشو عوض کرد و روی تخت نشستو سرشو بین دستاش گرفت

:ادوارد ,ادوارد ادوارد ... مشکل همیشگی من , چرا تموم نمیشی

دستشو روی رانهاش گرفت و بلند شد و سمت در رفت

..................

وارد اتاق کارش شد و پرونده هارو مثل هرروز به ترتیب تاریخ گوشه ای از میز بزرگش چید

تاریخ ۱۷.می
هری به تاریخ خیره شد
"حالا نه منو داری نه ادوارد و ... تو یه آشغالی امیدوارم که بمیری ...

:تو جدی نمیگی هری

:همین الانم ادوارد ازت متنفره , هه دنبال چی بودی که اونو به من ترجیح دادی

TWINSUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum