..
.ادوارد چمدونش رو داخل جعبه ی ماشین گذاشت
سوار ماشین شد و کنار لویی صندلی عقب نشست
:جوزف لطفا از مسیر فونترو مارو ببر
:حتما آقا
جوزف ماشین رو براه انداخت
لویی دستهای ادوارد رو باز کرد , بغلش دراز کشید و تکیه اشو به سینه ی ادوارد داد:تا حالا انقدر احساس خوشبختی نکرده بودن
:ممنونم دال , این جملات حس خوبی بهم میده
لویی لبخند زد و خواست چیزی بگه که گوشیش زنگ خورد
:این دیگه کیه! ...... الو?......اوه .... عا آره .... اصلا شماره منو از کجا گیر اوردی? ....... اره اره اصلا به تو چه , ...... من با تو هیچ رابطه ای ندارم , هرکاریم میکنم به خودم..... بس کن ....... اره اره من یه هرزه ام و به تو ربطی نداره , ازت متنفررررم
ادوارد که با تعجب به لویی نگاه میکرد با دیدن اشکاش اونو به سینه اش چسبوند
:چی شده بیبی دال ?
:به به زین بگو ..بگو دیگه ... شماره منو به کسی ندههه
:خدای من ,.....لویی! کی بهت زنگ زد ?
:هری بود ,بهم گفت ... گفت من بخاطر ... یه چیزی ... یعنی ... یه کاری اومدم تورین باهات ... گفت من یه هرزه امممم , چرا دست از سرم بر نمیدارههههه
ادوارد دستشو به پشت لویی کشید و موهاشو بوسید
:آروم باش ,اروم باش پسر شیرین من , میدونی که حرفاش حقیقت نداره , اون الان بخاطر نداشتنت ناراحته ,وگرنه اگه حرفاش درست بود ,چرا میخواست تورو برای خودش داشت باشه?
لویی صورتشو پاک کرد , بعد مکثی که به حرف های ادوارد فکر میکرد گفت
:اره ... اصا هرچی که هستم به اون مربوط نمیشه
:مای لاولی بوی , از این بیشتر هم میشه بامزه باشی? اوه خدای من تو منو ضعیف میکنی
لویی حس کرد صورتش داغ شده , سرشو روی سینه اد گذاشت و با انگشت روی دست اد طرح نامشخصی کشید
:دیگه به چیزایی که هیچ شباهتی به شخصیت تو ندارن فکر نکن , ما زمان طولانی رو توی هواپیما هستیم , نمیخوام سردرد بگیری
:اوهوم , میتونم بخوابم?
:تو هواپیما... ,اره
:باشه
......................
زین کنار در ایستاد , با بی حوصلگی چمدون رو از هری گرفت
:این رفتارای بچگانه چیه اخه?
:زین برو کنار ,به چمدون منم دست نزنننن

VOUS LISEZ
TWINS
Fanfiction❌Complete❌ ژانر : اجتماعی _رومنس #1 stylinson #2 larry #3 louisandharry #20 onedirection &...💙💚 وقتی بین دوست داشتن و عشق فاصله ای نیست اما تفاوت زیادی بین این دو کلمه اس مثلث عشقی دو قلوهای استایلز 💚💙💚و لویی این یه داستانه برای لرری (لدوارد)...