بندگان برگزیده ی خداوند .... این قسمت اسماته کاملا
اگه دوست ندارید
این قسمت رو کامل رد کنید
👻👻👻👻👻👻👻👻👻👻👻👻👻👻👻
هم بندیا خودم حمله کنید 🔫😂😂😂😂😂💊
.
..
.مردد بود که حرف قلبشو گوش کنه یا عقلشو ....
با این کار به برادرش خیانت میکرد ... به شرافت خودشم خیانت میکرد ... لویی رو توی موقعیت بدی قرار میداد:اگه ... اگه این کارو بکنم ... هم تورو از دست میدم هم برادرمو لویی تو دوست پسرشی تو به اون تعلق داری
:من ... تو رو میخوام اد ...من .... چرا از سایت سلطنتی خواستی دنبال من بگردن ?
لویی دستشو رو گونه ی ادوارد کشید وبه لبهاش خیره شد باید چشم ادوارد و به حقیقت باز میکرد
:چون ... بازم اون پسرو میخواستم
:هری هر شب با یکی بوده و با من هم بود و احساس گناه نکرد .... اون پسر منم ... کیس می اد
ادوار به لویی خیره شد به زیبایی که هرروز براش درخشان تر میشد ... هرروز قسمت بیشتری از روحشو تسخیر میکرد ... به خاکسر وجودش حیات میبخشید و وجودشو گرم میکرد
چشماش بین لبها و چشمای لویی به حرکت افتاد
انگشت شصتشو روی لبهای لویی کشید لب بالاییشو بوسه زد و بعد با تردید لب پایینشو و در نهایت .... تسلیم شد ...اون لویی رو میخواست و باید بعدا اینو حل میکرد ... با زبونش روی زبون لویی کشید و بوسشو عمیق تر کردکف دستشو روی قوس کمر لویی کشید و به باسن لویی رسید و محکم فشارش داد و باعث شد لویی سرشو عقب بده و از لذت ناله کنه
محکم لب لویی رو گاز گرفت اما نمیخواست جایی از گاز گرفتگیش باقی بمونه .... نوک زبوناشون بهم میخورد و دستای لویی دکمه های لباس ادوارد رو باز کرد
ادوارد زبون لویی رو به داخل دهنش کشید و اونو ساک زد و لبهاشو بوسید دستشو زیر تی شرت لویی برد و سرشو عقب کشید تا بتونه لباسشو در بیاره
لویی شلوارشو دراورد و وقتی باکسرشو کشید پایین عضو سفتش محکم به شکمش برخورد کرد
جسه ی ریز و بی نقصش ,عرقی که ازش پایین میومد و براقی پوست سفیدش ادوارد و داشت دیوونه میکرد
YOU ARE READING
TWINS
Fanfiction❌Complete❌ ژانر : اجتماعی _رومنس #1 stylinson #2 larry #3 louisandharry #20 onedirection &...💙💚 وقتی بین دوست داشتن و عشق فاصله ای نیست اما تفاوت زیادی بین این دو کلمه اس مثلث عشقی دو قلوهای استایلز 💚💙💚و لویی این یه داستانه برای لرری (لدوارد)...