CHAPTER 13 S2

1.8K 316 185
                                    

هری کنار در منتظر موند ,به اطراف نگاه کرد وقتی صدای ماشین را شنید , سرش را چرخوند و کنار ایستاد تا در باز شود ادوارد متوجه شد که هری کنار دیوار ایستاده , شیشه ماشین را پایین داد

:سلام هری چرا اینجا وایسادی?

:تو اینجا چیکار میکنی?
کمی کلافه بنظر میرسید

:راستش تو برنامه ی برگشتم یکم تداخل پیش اومده اومدم دنبال لویی

:عموش گفت خونه نیست

:رفته خرید الان برمیگرده

:اووو, چه خوب از کاراش خبر داری

ادوارد نفسشو بیرون داد و از ماشین پیاده شد , یه سبد گل و یه بسته روبان پیچی شده دستش بود

هری زیر چشمی به وسایل دست ادوارد نگاه کرد
:میبینم که یه خبراییه !

:نمیتونستم دست خالی بیام , میخوای بیای تو ?

:نه ,من همینجا با لویی حرف میزنم , ..... تو اینجا چیکار میکنی دقیقا?

:اومدم لویی رو ببینم

هری چشماشو چرخوند

:محض رضای خدا ادوارد چرا دست از سرش بر نمیداری?

:واضحه ,چون بهش علاقه دارم , تا جاییم که میدونم , مجرده , پس وقتو تلف نمیکنم

:ببین ادوارد ,ما فقط یه بحث داشتیم ,مثل یه ... میدونی جنبه ی منفیشو در نظر نگیر ولی تو داری مثل یه شغال شکار منو میدزدی

ادوارد پلکاشو بهم فشار داد
:مهم نیست به من چی میگی , ولی یکم شعور برای اینکه لویی رو یه شکار فرض نکنی خوبه , هری این بحث همینجا تمومه , من نمیخوام چیزی بشنوم , من به لویی پیشنهاد میدم و جوابمو از خودش میگیرم , حالام بکش کنار میخوام برم داخل

از صورتش معلوم بود حوصله ی یه بحث طولانی رو با هری نداره

زنگ در رو زد و بعد چند دقیقه زن عموی لویی دررو باز کرد با لبخند با ادوارد احوالپرسی کرد و نگاهی مبهم به هری انداخت و

:با هم هستین ?

:داخل نمیان , شما بفرمایید خانوم پین

ادوارد و خانوم پین (هانا)داخل رفتن

هانا گلهارو روی کانتر گذاشت , کادو رو ورانداز کرد

:چرا زحمت کشیدی ادوارد ? واقعا لازم نبود تو زحمت بیفتی

:کاری نکردم خانوم پین .... ببخشید , میشه اتاق لویی رو نشونم بدید ,البته اتاق پسرتون , باید چمدونشو بردارم

:اوه البته

هانا ادوارد رو راهنمایی کرد ,وقتی دم در رسیدن هانا کنار رفت

:من پایین برات چایی آماده میکنم , راحت باش

:ممنونم ازتون

TWINSWhere stories live. Discover now