.
.
.لویی خیابون رو نگاه کرد و با عصبانیت سمت خط کشی عابر حرکت کرد
هنوز چراغ سبز نشده بود که با حرص سمت خیابون رفت و صدای بوق ماشین ها بلند شد
لویی لگدی توی هوا پرت کرد و داد زد و دستاشو بالا برد
:گمشو بابا ...
چراغ سبز شد و دوید سمت دیگه خیابون و خواست تاکسی بگیره که یه تاکسی جلوش پارک کرد
لویی خم شد و ادرس رو گفت و در عقب رو باز کرد و نشست
:مرتیکه احمق
:منو میگی?
لویی یه هو از جاش پرید و چشماش گرد شد
:تو...تو کی اومدی تو?
:من تاکسی رو گرفتم و گفتم سوارت کنه ,... به من گفتی احمق?
:نه ..یکی داشت زیرم میگرفت به اون گفتم
:رتبه ات چند شد ?
:چی?
:رای گیری جلسه ات
:بخاطر یه نفر نتونستم رتبه امو نگاه کنم
ادوارد لبخند زد و چشماشو بست و سرشو تکون داد
:هوووف, فردا برمیگردی?
:تو از کجا میدونی?
:روال عادیه , امیدوارم یه روز با هری بتونی بیای و با خانواده اشنا بشی
:اقا من همینجا پیاده میشم
لویی دستشو سمت در برد و ادوارد گرفتش
:چیکار میکنی لویی?
:من چیکار میکنم ? من ? بخودت و کارات نگاه کن , ادوارد استایلز , واقعا این چیزیه که میخوای ? من با هری باشم ?
:خواست من اصلا مهم نیست , این تویی که تصمیم میگیری , لطفا اروم باش
:پس بذار خودم تصمیم بگیرم
ادوارد دستاشو بالا برد
:باشه من چیزی نگفتم:کجا میری ?
:خونه ام
:خونه ی خودت ,اینجا خونه داری ? پیش خانوادت نمیری?
:اره خونه ی خودم , نه دیشب اونجا بودم , نمیخام ازم سیر بشن
و شروع کرد به خندیدن
لویی خندید و گفت
:تو دیوونه ای کی از تو سیر میشه !ادوارد به لویی نگاه کرد که هنوز لبخند میزد و می درخشید , این خودخواهیه اگه اونو برای خودش بخواد ?
راننده ماشین رو متوقف کرد
:رسیدیم آقا:لویی باید پیاده شی
لویی کمی فکر کرد دست ادوارد رو گرفت
:همینجا منتظر بمونین ,ترو خدا باشه?:چرا ?
![](https://img.wattpad.com/cover/183101804-288-k621192.jpg)
YOU ARE READING
TWINS
Fanfiction❌Complete❌ ژانر : اجتماعی _رومنس #1 stylinson #2 larry #3 louisandharry #20 onedirection &...💙💚 وقتی بین دوست داشتن و عشق فاصله ای نیست اما تفاوت زیادی بین این دو کلمه اس مثلث عشقی دو قلوهای استایلز 💚💙💚و لویی این یه داستانه برای لرری (لدوارد)...