🏁🏁🏁🏁🏁🏁
هری از دستشویی برگشت و دید لویی توی بغل ادوارد رو کاناپه مچاله شده و بخواب رفته
: لویی خوابش برده
:اره از نیم ساعت پیش
:اوه ... بذار بلندش کنم حتما پاهات درد گرفتن
:من بلندش میکنم ,برو بالا و تختشو اماده کن
هری سری تکون داد و سمت اتاق خوب رفت و پتو رو کنار زد
ادوارد دستشو از زیر زانوی لویی رد کرد و دست دیگه اشو پشتش گذاشت و بلندش کرد صورت لویی به سینه اش چسبید و حرارت نفس هاش به ادوارد میخورد
از پله ها بالا رفت که لویی کمی چشماشو باز کرد
:اد?
:منم....بخواب لویی
:تو هم بخواب
و دوباره بخواب رفت
لویی رو روی تخت گذاشت و موهای روی صورتشو کنار زدبعد چند دقیقه هری با پارچ و لیوان آب برگشت و اونو روی کانتر گذاشت و کنار لویی روی تخت دراز کشید
:ممنونم ادوارد
:شببخیر
:شببخیر
از اتاق بیرون اومد و در رو بست داخل اشپزخونه یه لوان اب خورد و ساکشو برداشت و رفت طبقه ی سوم ,...با وجود اسانسور اون همیشه از پله استفاده میکرد , بیشتر عمرش و با راه رفتن و فکر کردن گذروند
وارد اتاقش شد و روی تخت نشست و ساعتشو دراورد و بعد دستبندشو نگاه کرد ..... لبخند زد و با همون دستبند خوابید
...................
زین وارد دفتر هری شد و هری با تعجب از روی صندلیش بلند شد
:خدای من تو اینجا چیکار میکنی الان ادوارد....
:اروم باش رفیق ... خود ادوارد اجازه داد برگردم
:کی ?,چی شده ? چطوری?
:ایناش مهم نیست .... این پرونده ی جکسونه ... کی میرین برای عکس برداری?
:من تا یه ساعت دیگه باید برم بولتون ... هرچند ادوارد متنفره بره ... ولی باید بره , اگه کار نداشتم واقعا دلم میخواست عکس من رو جلد باشه ...
:ادوارد از سرو صدا خوشش نمیاد .... خب کی برمیگردی?
:اگه کارم طول نکشه و اینکه ادوارد نمیذاره شب برگردم چون جاده خطرناکه... فردا صبح
:واقعا اگه وجودشو داشتم حتما میخواستم با ادوارد ازدواج کنم
:هی زین ...خفه شو
:چرا ? مگه دارم شوهر تورو میدزدم?
:هیچی فقط .... هی بیخیال خانواده ی ما شو ...فکر نکنم بتونم ادوارد و با کسی تقسیم کنم

YOU ARE READING
TWINS
Fanfiction❌Complete❌ ژانر : اجتماعی _رومنس #1 stylinson #2 larry #3 louisandharry #20 onedirection &...💙💚 وقتی بین دوست داشتن و عشق فاصله ای نیست اما تفاوت زیادی بین این دو کلمه اس مثلث عشقی دو قلوهای استایلز 💚💙💚و لویی این یه داستانه برای لرری (لدوارد)...