chapter19

2.5K 353 386
                                    

:بشین

هری روی مبل رو به روی ادوارد نشست و انگشت هاشو بهم گره زد

:خودت شروع میکنی یا من !

هری سریع جواب داد

:لویی رو بردم خونه و براش پرستار گرفتم ,به زین گفتم تا وقتی مشکلشو با خودش حل نکرده با هم دوستی ای نداریم , اخر شب ها دیگه نمینوشم ,و ....دیگه نمیدونم چه گندی زدم و باید درستش کنم ادوارد من ...من واقعا متاسفم ,خودت اینو میدونی

:فقط یادت نره اولویت تو, خانوادت هستن

:و لویی?

:اون جزئی از خانواده ی توئه هری , و در مورد دیشب ,دیگه اون بحث و پیش نکش

:بحث کارش? ....ادوارد ! لویی نباید برگرده اونجا چرا دیشب وقتی بهش گفتم باید بیاد توی شرکت  کار کنه  مخالفت کردی? ... گاهی نمیفهمم بهش اهمیت میدی ,یا نمیدی !

:اگه نمیتونی از چشمات خوب استفاده کنی ,بهتره یکم از احساست یا علقت کمک بگیری , ندیدی چطور  حرف میزد? تاملینسون نمیخواد زیر دستت کار کنه و پول تورو تو جیب داشته باشه , اونجوری حس میکنه یه bitch  که داره مفت میخوره و زندگی میکنه ,تاملینسون همچین جنسی نداره هری, اگه اینجوری بود میومد و تو یکی از طبقه های این خونه ی درن دشت تورشو پهن میکرد و لنگر هاشو سفت به زمین میزد , حداقل جلوی من دیگه باهاش بحث نکن , تو خوردش میکنی

:یعنی اینطوری فکر میکنه!....ولی من قصد تحقیرشو ندارم

:جفتتون تک بعدی هستین ,امیدوارم یکم پیشرفت کنید ,و اینکه اون بسته ها برای شماست , .... وقت منم بیشتر از این نگیر و لطفا برو خونه

هری بسته هارو نگاه کرد

:اوه ادوارد!!!

خواست سمت ادوارد بره و بغلش کنه

:به من دست زدی نزدیا  , تو ۱۰ سالت که نیست ,برو بیرون کلی کار دارم

هری خندید و با دست براش بوس فرستاد

:تو شش دقیقه از من بزرگتر نیستی ,تو چند سال بزرگتری ,دوست دارم

قبل اینکه اتفاق بدی براش بیفته اتاق رو ترک کرد و سمت خونه رفت

................

پاتریشیا ,پرستار لویی وسایلش رو جمع کرد و خواست بره که هری وارد خونه شد

:اوه اقای استایلز

:سلام پاتریشیا , حال لویی چطوره?

:کاملا خوب هستن بخیه ها هم کم کم محو میشن , براشون یه خمیر دست ساز و یه کرم گذاشتم کنار ,اقای استایلز گفتن قراره برید سفر ,پس من اونهارو داخل یه کیف کنار تختشون گذاشتم

:ممنونم ازت روز بخیر

بسمت طبقه ی بالا رفت و در زد و وارد اتاق شد

TWINSOù les histoires vivent. Découvrez maintenant