Louis POV
روی مبل قهوه ای راحتی کنار زین نشستم ,دروغه اگه بگم استرس ندارم ,اینجا همه چیز برام غیر قابل باوره
انگار یه جورایی بین زمین و اسمون معلق ام, دوست زین....., آها هری,اون خیلی خوشتیپ و خوش قیافس ,.. انگار زین و دوستاش از دنیای دیگه ای هستن,راستش دارم به این فکر میکنم دنیای زین شبیه یه سفینه ی فضاییه که بی نقصه و هرازگاهی به زمین هم سر میزنه ,چطور انقدر خوش شانسم که در رو برای من باز کرده
:هی لویی! چیزی نمینوشی?
زین با یه لبخند درخشان بهم گفت , خدای من,من دارم ذوب میشم,اینجا زیادی برای قلب کوچیک من عالیه
سری تکون دادم ,به صدام اعتمادی ندارم ,نمیخوام پیش دوستش یه جوک برای تعریف کردن بشم,هردو دستمو سمت لیوان بردم , باید مراقب باشم زیاد ننوشم ,ظرفیت من ۳ تاس و اگه بیشتر بشه ,عاهق(ugh),نمیخوام بهش فکر کنم
نوشیدنیمو مزه میکنمو دست زین رو روی رانم حس میکنم ,یه تکون یه هویی ناخواگاه باعث میشه هری که حالا توی مبل ولو شده رو به خنده بندازم
:اون خیلی کیوته
زین چشم غره ای به هری رفت و دستمو گرفت
:بیا بریم یکم برقصیم
ایده اشو دوست دارم ,حداقل از شر اون هری راحت میشم ,دست خودم نیست ,باعث میشه معذب بشم
سرمو تکون میدم و یه قلب از نوشیدنیم مینوشمو همراهش میرم
صدای داد هری رو میشنوم:هییی تو قرار بود منو سرگرم کنی
و بعد دیگه صدای هری بگوش نرسید ,از پله ها پایین اومدیم و فضا بشدت شلوغ بود ,بزور از بین ادما میشد حرکت کرد ,همه مست بودن ,یا در استانه ی مستی ,تاریک بود و همه یا میرقصیدن یا می بوسیدن , من چشمام به دستای محکم زین بود که مثل یه طناب به من وصل شده بود,خیلی سفت دستمو گرفته بود و منو میکشید
یعنی من میتونم مهم باشم ,اخه اون سفت دستمو گرفته ,عاخ ..., یکی کوبید تو پهلوم زین برگشت سمتم و دستشو دور بدنم گذاشت و باز بجلو حرکت کرد
خدارو شکر , بلاخره یه جا برای چهار قدم رقصیدن خالی پیدا شد
دستشو از دور کمرم برداشت و رو به روم ایستاد:اجازه هست?
نمیدونم من خیلی بی جنبه ام یا این عادیه ,ولی من دارم دیوونه میشم اون خیلی جنتلمنه
لبخند میزنم و دستشو میگیرم و شروع میکنیم به رقصیدن , خب هر هنری که نداشت باشم ,تو رقصیدن عالی ام , باید اینو از دست ندمدستمو دور گردنش میبرم و اون دستاشو پایین کمرم بهم قفل میکنه ,اون خیلی خاص روی بدنم تسلط داره و من اروم روی بدنش حرکت میکنم ,بعد کمی میچرخم و پشتمو بهش میکنم و سرمو میچرخونم سمت فکش ,دوس دارم ببوسمش ,ولی نمیخوام انقد حریص بنظر بیام ,توی همین فکرا بودم که نفس گرمشو پشت گردنم حس کردم , دستای قویش دو طرف کمرمو گرفته بود با من تکون میخورد ,لبهاشو به گوشم رسوند ,از تاریکی استفاده کردمو چشمامو بستم ,حس خوبی دارم , خدایا اگه زین منو دوست داشته باشه ,مطمئن باش هرروز صبح برای خانوم منسون شیر میگیرم و روزنامه ی اقای فنیچ رو برنمیدارم !
YOU ARE READING
TWINS
Fanfiction❌Complete❌ ژانر : اجتماعی _رومنس #1 stylinson #2 larry #3 louisandharry #20 onedirection &...💙💚 وقتی بین دوست داشتن و عشق فاصله ای نیست اما تفاوت زیادی بین این دو کلمه اس مثلث عشقی دو قلوهای استایلز 💚💙💚و لویی این یه داستانه برای لرری (لدوارد)...