CHAPTER 12 S2

1.9K 316 173
                                    


.
.
.

نایل روی مبل نشست و کمی از نوشیدنیش خورد

:سلیقه ی من عالیه ادوارد , ببین چه چیزی شدی پسر

ادوارد تیشرت هارو مرتب کرد
:اگه قراره کل روزو از خدت تعریف کنی , اینارو برگردون

:باشه بابا , راستی لویی کجا رفت ?

کنار نایل نشست
:پوووف , وسایلشو جمع کرده رفته خوکه ی عموش

:اوووو پس همه چیز جدیه

:راستش خودمو مقصر میدونم و احساس گناه میکنم

:اووو ادوارد بی خیال , این لوییه که انتخاب کرده , چرا همه چیزو بخودت ربط میدی , حقیقت اینه که اگه عشق بین هری و لویی بود ,چه با تو چه بی تو , اونا با هم میموندن

ادوارد ارنجاشو روی ران هاش گذاشت و سرشو بین دستاش گرفت

:واکنش های هری تنها چیزیه که روم اثر منفی میذاره , زیادی ری اکشن داره , امیدوارم دوباره دعواشون نشه

:یعنی الان ...لویی رفت پیش هری ?

:من بهش گفتم نمیتونه همینطوری از خونه بره بدون اینکه با هری حرفی بزنه

:گوشی لویی چی شد ?

:یکی براش خریدم ,بسختی قبولش کرد .... ولی مجبورش کردم , گفتم باید ازت خبر داشته باشم

:امیدوارم همه چیز خوب پیش بره ادوارد , من دیگه باید برم

:باشه , مراقب خودت باش و به مادر و پدرت سلام برسون

:حتما ادوارد , موفق باشی

ادوارد سرشو تکون داد و نایل رو بدرقه کرد

..............

هری وارد پارکینگ شد , کنار ماشین لویی رو دید که بهش تکیه داده

:لویی ! اینجا چیکار میکنی?

:میخواستم باهات حرف بزنم

:باشه بیا سوار شو

قفل ماشین رو باز کرد , هردو سوار شدن و براه افتادن , بعد اینکه وارد خیابون اصلی شدن لویی به هری نگاه کرد

:میشه بریم خونه هری?

:اگه بخوای میتونیم بریم رستوران

:نه , بریم خونه

هری بقیه مسیر رو تا خونه طی کرد و قبل اینکه وارد خونه بشین

:همینجا نگه دار

:چرا نریم داخل?

:لطفا

:چرا انقد عجیب رفتار میکنی?

:من وسایلمو از اینجا بردم

هری سمت لویی چرخید ,با نگاهی مخلوط از عصبانیت و شوک بهش خیره شد

TWINSWhere stories live. Discover now