.
.
.نایل روی مبل نشست و کمی از نوشیدنیش خورد
:سلیقه ی من عالیه ادوارد , ببین چه چیزی شدی پسر
ادوارد تیشرت هارو مرتب کرد
:اگه قراره کل روزو از خدت تعریف کنی , اینارو برگردون:باشه بابا , راستی لویی کجا رفت ?
کنار نایل نشست
:پوووف , وسایلشو جمع کرده رفته خوکه ی عموش:اوووو پس همه چیز جدیه
:راستش خودمو مقصر میدونم و احساس گناه میکنم
:اووو ادوارد بی خیال , این لوییه که انتخاب کرده , چرا همه چیزو بخودت ربط میدی , حقیقت اینه که اگه عشق بین هری و لویی بود ,چه با تو چه بی تو , اونا با هم میموندن
ادوارد ارنجاشو روی ران هاش گذاشت و سرشو بین دستاش گرفت
:واکنش های هری تنها چیزیه که روم اثر منفی میذاره , زیادی ری اکشن داره , امیدوارم دوباره دعواشون نشه
:یعنی الان ...لویی رفت پیش هری ?
:من بهش گفتم نمیتونه همینطوری از خونه بره بدون اینکه با هری حرفی بزنه
:گوشی لویی چی شد ?
:یکی براش خریدم ,بسختی قبولش کرد .... ولی مجبورش کردم , گفتم باید ازت خبر داشته باشم
:امیدوارم همه چیز خوب پیش بره ادوارد , من دیگه باید برم
:باشه , مراقب خودت باش و به مادر و پدرت سلام برسون
:حتما ادوارد , موفق باشی
ادوارد سرشو تکون داد و نایل رو بدرقه کرد
..............
هری وارد پارکینگ شد , کنار ماشین لویی رو دید که بهش تکیه داده
:لویی ! اینجا چیکار میکنی?
:میخواستم باهات حرف بزنم
:باشه بیا سوار شو
قفل ماشین رو باز کرد , هردو سوار شدن و براه افتادن , بعد اینکه وارد خیابون اصلی شدن لویی به هری نگاه کرد
:میشه بریم خونه هری?
:اگه بخوای میتونیم بریم رستوران
:نه , بریم خونه
هری بقیه مسیر رو تا خونه طی کرد و قبل اینکه وارد خونه بشین
:همینجا نگه دار
:چرا نریم داخل?
:لطفا
:چرا انقد عجیب رفتار میکنی?
:من وسایلمو از اینجا بردم
هری سمت لویی چرخید ,با نگاهی مخلوط از عصبانیت و شوک بهش خیره شد

YOU ARE READING
TWINS
Fanfiction❌Complete❌ ژانر : اجتماعی _رومنس #1 stylinson #2 larry #3 louisandharry #20 onedirection &...💙💚 وقتی بین دوست داشتن و عشق فاصله ای نیست اما تفاوت زیادی بین این دو کلمه اس مثلث عشقی دو قلوهای استایلز 💚💙💚و لویی این یه داستانه برای لرری (لدوارد)...