لویی دستاشو بالا برد و تا تونست بدنشو پیچ و تاپ داد و توی تشک بینهایت راحتش چرخید
چشماشو باز کرد چون مطمئن بود تختش انقد نرم و راحت نبوده !
زد روی پیشونیش
:من خونه ی ادواردم .... ساعت چنده !ساعت رو نگاه کرد ۱۲ ظهر ! توی عمرش حتی مریض هم بوده ولی هیچ وقت تا ۱۲ نخوابیده
:وات د فاککککککک ....
سریع از روی تخت پرید پایین و به چند تا از پیام های هری جواب داد , زودتر باید میرفت خونه اش
از دستشویی بیرون اومد و نگاهی به لباس هاش کرد
:خدای منننن, لباسام نهههههه دیروز انداختشون دور , حالا چطور با اینا برم خونه !
برگشت توی اتاق خواب و گوشیشو برداشت و با حوله سرو صورتشو خشک کرد
رفت توی اشپزخونه که دید ادوارد با پیراهن سفید مردونه که استینشو بالا زده یه گرمکن نایک که تقریبا شبیه شلوار بود و یه پیشبند آشپزی داری میز نهار ! رو میچینه , لویی هیچی نگفت و فقط نگاه کرد !
ادوارد وقتی متوجه لویی شد پیشبندشو باز کرد و بعد تا کردن اونو توی کشو گذاشت
:ظهر بخیر....صبحانه که نخورده بودی , نهارتو بخور بعد میتونی بری
خواست از کنار لویی رد بشه بره که لویی دستشو گرفت
:ظهر بخیر .... ممنونم برای نهار .....میشه تو هم بخوری?
:من گشنه نیستم
:از کجا فهمیدی صبحانه نخوردم?
:چون میز صبحانه دست نخورده بود !
:تو ....تو برای من میز صبحانه چیدی???
:نه
:اوهوم....لطفا فقط بشین حتی اگه چیزی نخوری , لطفا!?
ادوارد روی یکی از صندلی ها نشست و لویی مشغول خوردن شد
:حاظرم نصف عمرمو بدم که هرروز این دستپخت و بخورم ,.... چرا اشپز نشدی !?
ادوارد گوشیشو بیرون اورد و مشغول اون شد
:بل یعنی چی ?
:چی?
:اسم اسبت , یعنی چی?
:به زبان فرانسوی , زیبایی ,توی ایتالیا به زن زیبا بلا هم میگن
:تو کلا به جهانگردی علاقه داری ,بعد اسم هاشونو میدزدی میاری !......میشه گربه اتو ببینم?
:یه جوری نگو انگار یکی از اوناس که با توپ کاموایی ور میره
:میشه ?
:چقد سوال میپرسی ,نهارتو بخور ,بعدا میبینیش
:اوه ...من لباس ندارم برم خونه
YOU ARE READING
TWINS
Fanfiction❌Complete❌ ژانر : اجتماعی _رومنس #1 stylinson #2 larry #3 louisandharry #20 onedirection &...💙💚 وقتی بین دوست داشتن و عشق فاصله ای نیست اما تفاوت زیادی بین این دو کلمه اس مثلث عشقی دو قلوهای استایلز 💚💙💚و لویی این یه داستانه برای لرری (لدوارد)...