- این گوشی جدید نیست؟!بکهیون با نگاه مشکوکی از لوهان پرسید.
- اوه آره... اون پیری برام خریده. رنگشو میبینی؟ گفت رز گلد به رنگ موهاتم میاد! این پیرمرد میخواد همه چیز منو صورتی کنه! باورت میشه اوندفعه بهم گفت لباس زیر صورتی بپوش؟
لوهان کلافه پشت سر هم گفت و بعدم به صندلی تکیه داد.
بکهیون اما لباش هر لحظه آویزون تر میشد.
- منم شوگر ددی میخوااااااامممممممممممممم!!!!!
لوهان نگاهی به دوست عاجزش کرد.
- پیشنهادش نمیکنم بکهیون.
بکهیون با چشمای کمی گرد دوباره به لو خیره شد.
- میگم... هیچوقت، یعنی هیچوقت... احساس نکردی که یکم بهش علاقه داری؟
لوهان حالت اوق زدن به خودش گرفت.
- وای نه اصلا! اون لعنتی 58 سالشه! در واقع اصل رابطهی جنسی اصلا با اون چیز رمانتیکی که تو مغز کنجکاو توعه قابل مقایسه نیست بک.
بکهیون به تیپ و لباسای لوهان که روز به روز بهتر میشد خیره شد.
- ولی خب، از وقتی اوه شوگر ددیت شده مشکلاتت همه حل شده.
- مشکلات مالیم!
لوهان تاکید کرد.
و بعد دراماتیک طور دوباره آه کشید.- وای بکهیون اون تو سکس افتضاحه! وای چطور یکی ممکنه انقدر بد داگ استایلو اجرا کنه؟! هر دفعه بخاطر این پوزیشن عزا میگیرم! بعدش تا چند روز لگن و رونام به فنا رفته! ببین هیچ وقت تا از طرفت مطمئنم نشدی حاضر نشو داگ استایل بری! سن یا حتی تجربه اصلا مهم نیست مهم اینه طرفت سلامت و لذت تو براش مهم باشه یا نه!
بکهیون با دقت گوش میکرد و انگار که برا آیندش داشت نکاتو به خاطر میسپرد!
لوهان با دیدن حالتش آهی کشید و محکم دور شونه هاشو گرفت.
- به خودت بیا بکهیون! شوگر ددی داشتن به درد تو که خانوادت پولدارن نمیخوره! اون مال من بدبختیه که باید 6 تا بچهرو غذا بدم!
درست حدس زدین لوهان 6 تا خواهر و برادر قد و نیم قد داشت که پدرشون خیلی ریلکس یه روز گفته بود: لوهان! تو دیگه بزرگ شدی! بچه هارو میسپرم بهت! :)
و بعد برا همیشه رفته بود.
البته راه دوری نرفته بود! دوباره ازدواج کرده بود و سه تا بچهی ی دیگه از زن بعدیش پس انداخته بود!لوهان از پدرش متنفر بود اما بنیه و قوای جنسیش؟! تحسینش میکرد!
جریان شوگر ددی پیدا کردن لوهان خیلی اتفاقی بود.
اون پیش آقای اوه، تو شرکتش به عنوان مترجم چینی با یه حقوق بدرد نخور کار میکرد. حقوقی که به زور میتونست شکم خانوادش رو سیر کنه و دیگه از پس اجارهی خونه و هزینهی دانشگاهش برنمیومد!
ESTÁS LEYENDO
من عاشق پسر شوگر ددیمم!
Fanficخلاصه : زندگی لوهان نسبتا خوب پیش میرفت، اون شوگر ددی ای داشت که به لطفش میتونست خرج تحصیلش رو بده و امکانات لازم برای خانواده.ی پر جمعیتش رو فراهم کنه؛ اما با وارد شدن پسر جذاب آقای اوه به زندگیش همه چیز یهو عوض شد! بیبی بوی بودن برای پدر اوه سهون...