روز بد

3.2K 763 741
                                    

❌❌ سلام. به قسمت اوج شوگر ددی خوش اومدین. قبل از اینکه برین سراغ داستان لطفا حرف هام رو بخونین❌❌❌

بچه ها این قسمت حاوی صحنه های خشن، حرف های نادرست، اسمات و تجاوز هست. پیشاپیش بخاطر چیز هایی که قراره این قسمت بخونین ازتون عذرخواهی میکنم. راستش رو بخواین خودمم سر نوشتنش خیلی اذیت شدم. لطفا و خواهشا اگر حس میکنین به این جور چیز ها حساس هستین و ممکنه روی روحیه یا اعصابتون تاثیر بذاره یا اصلا صرفا دوست ندارین همچین چیز هایی رو بخونین، این تیکه ی اول رو که مشخص کردم رد کنین. توی روند داستان تاثیر چندانی نداره نگران نباشین. ممنون از توجهتون

⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔

درگیر گذاشتن کیفش گوشه ی اتاق بود که مچ دستش گرفته شد و محکم به دیوار پشت کوبونده شد.

- میدونی لوهان. امشب باید در میرفتی...

بخاطر دردی که به کمرش وارد شد صورتش رو جمع کرد.

- چیزی شده ددی؟ از دستم عصبانی ای؟

اوه سه جون خندید.

- عصبانی؟ نه بیبی.... امشب اتفاقا خیلیم آرومم! فقط... میخوام بهت نشون بدم عواقب خر فرض کردنم چیه.

سمت در اتاق رفت و قفلش کرد. لوهان با تعجب به کارهاش نگاه میکرد. چرا وقتی فقط خودشون دوتا خونه بودن در رو قفل کرد؟؟؟

- خب... حالا بهم بگو ببینم، مسافرت با پسرم خوش گذشت؟؟؟؟

لوهان با وضوح حس کرد که قلبش توی قفسه ی سینه اش لرزید. کل بدنش توی یک ثانیه مثل یخ سرد شد. هر قدمی که اون مرد بهش نزدیک میشد کمی عقب میرفت و خودش رو به سمت گوشه ی اتاق سوق میداد.

داشت دنبال دروغی باورپذیر میگشت ولی مغزش کاملا هنگ کرده بود ولی با نگاه کردن به اون چشم های عصبانی و خشن کافی بود بفهمه هیچ دروغی دیگه جواب نمیده. اون چشم ها امشب کاملا سیاه بودن.

- میدونی لوهان، اولش که پیدات کردم فکر میکردم با بقیه فرق داری. فکر میکردم قراره هرزه ی خوبی باشی!

لوهان حالا دیگه کاملا گوشه ی اتاق به دیوار چسبیده بود و با مردمک های لرزون به کابوس شب هاش نگاه میکرد.

- اما نبودی! تو هرزه ی بدی بودی!

تن صدای سه جون هر لحظه بالاتر میرفت و کلفت تر میشد.

- پروژه های دانشگاهی؟ تحقیقات درسی؟ مریضی و بدبختی ها؟ نچ نچ نچ بهانه های خوبی نبودن لوهان. دفعه ی بعد بیشتر رو دروغات کار کن! اوه البته... یادم نبود که دفعه ی بعدی وجود نداره!

دستش رو محکم کنار لوهان روی دیوار کوبوند و مستقیم روش خم شد و چونه اش رو بین انگشت هاش اسیر کرد.

من عاشق پسر شوگر ددیمم! Donde viven las historias. Descúbrelo ahora