Chapter4
- لوهانا .... ازت میخوام دیگه بیبی بوی پدرم نباشی
برای چند ثانیه سکوت محض توی اتاق برقرار شد . لوهان به گوش هاش شک کرده بود , همش حس میکرد این جملرو اشتباه شنیده , و خدا خدا میکرد که واقعا هم همینطور باشه چون اگر درست شنیده بود حالا هزاران سوال تو مغزش داشتن مثل کرم وول میخوردن .
و مهم ترینشونم این بودچرا ؟! برای اوه سهون چه فرقی میکرد که پدرش شوگر ددی کی باشه ؟!
- آآآآه ... فک کنم درست متوجه نشدم ... میشه یه بار ...
- درست متوجه شدی لوهان . ازت خواستم پدرم رو ول کنی , بدون هیچ نشونی بری و بقیه ی زندگیتو ادامه بدی ...
چشم هایی که تا مدت طولانی ای به لوهان حتی یه نگاه اجمالی هم نمی انداختن حالا عمیق و با قاطعیت تو مردمک های لرزونش خیره شده بودن
یه چیزی این وسط درست نبود .- چرا باید اینکارو کنم ؟
سهون ابرویی بالا انداخت .
- اممم فک نمیکنم معامله ی بدی برات باشه ! رهایی از دادن سرویس های جنسی به پدرم در ازای مقدار زیادی پول . اینجوری فک نکنم تا مدت طولانی به شوگر ددی جدیدی نیاز داشته باشی !
لوهان با حرص لب پایینش رو گاز گرفت . سهون داشت حقیقت رو میگفت پس چرا شنیدنش از دهن اون انقدر تحقیر آمیزو دردناک بود ؟
و شوگر ددی جدید ؟! درسته ... همه همچین فکری دربارش میکردن , هر کس دیگه ای هم بود فکر میکرد اون یه هرزه اس که از این مرد پولدار به اون مرد پولدار میره . چرا احساس کرده بود سهون متفاوته ؟
فقط چون مثل بقیه ی مردم ری اکشن خاصی نشون نداده بود ؟
یا چون یه پتوی کوفتی براش گذاشته بود ؟
پوزخند زد
- آقای اوه خیلی شجاعی ! اولش که یه قرار دور از چشم پدرت گذاشتی و الانم که داری بهم پیشنهاد پول میدی ! چی میشه اگه من همه چیو به پدرت بگم و بفهمه که سعی داشتی یه کاری کنی که دیگه همو نبینیم ؟
البته لوهان عمرا قصد نداشت همچین چیزی رو لو بده ولی در اون لحظه به شدت حرصش گرفته بود
سهون با اینکه از قیافش مشخص نبود ولی واقعا شکه شده بود ! مگه نه اینکه این پسر فقط بخاطر ثروت پدرش باهاش مونده بود ؟
حقیقتا فکر میکرد پسر روبروش با دیدن اونهمه پول خیلی هم خوشحال بشه و به سرعت پیشنهادشو قبول کنه . اما حالا داشت یه جورایی تهدیدش میکرد ؟!
لبخندی زد . و لعنت به لوهان که اولین بارش بود اون لبخند رو میدید چرا حالا و تو این شرایط که انقدر از دستش عصبانی بود اون لبخند انقدر جذاب به نظر میرسید ؟
YOU ARE READING
من عاشق پسر شوگر ددیمم!
Fanfictionخلاصه : زندگی لوهان نسبتا خوب پیش میرفت، اون شوگر ددی ای داشت که به لطفش میتونست خرج تحصیلش رو بده و امکانات لازم برای خانواده.ی پر جمعیتش رو فراهم کنه؛ اما با وارد شدن پسر جذاب آقای اوه به زندگیش همه چیز یهو عوض شد! بیبی بوی بودن برای پدر اوه سهون...