سهون کمی دورتر از جمعیتِ خوشحال و سرخوش ایستاده بود و از دور اوه سه جون و لوهان رو میپایید.
لوهان داشت یه چیز هایی به پدرش میگفت و گه گاهی میخندید. نمیتونست تشخیص بده اون خنده ها واقعی هستن یا مصنوعی. بیبی بوی شیطون تصمیم گرفته بود قبل از اینکه از مهمونی جیم شن خودش رو به سه جون نشون بده تا لو نرن.
نقشه این بود: وسط مهمونی باید اونجارو ترک میکردن. همه ی پرسنل شرکت اونشب توی مهمونی بودن و بهترین فرصت برای مخفیانه وارد شدن به شرکت بود. اول باید به خونه میرفتن تا کلید های شرکت رو بردارن بعد باید به شرکت میرفتن. فایل قرار داد توی سیستم اوه سه جون رو پاک میکردن و با قرار داد جدید جایگزین میکردن، بعد همین مراحل رو روی سیستم چانگ لی هیون هم پیاده میکردن.
سهون کارت مخصوص خودش برای ورود به شرکت رو داشت، نگهبان هام میشناختنش و مشکلی نبود. حتی رمز کامپیوتر پدرش رو هم میدونست.
تنها مشکل، رمز سیستم چانگ لی هیون بود. توی شرکت اوه سه جون توی بیشتر بخش ها سیستم ها رمز های مشابهی داشتن بجز چند تا بخش خاص مثل بخش مالی و چانگ لی هیون هم تو اون بخش کار میکرد و سهون رمز سیستم های اون بخش رو نمیدونست.
لوهان بعد از چند دقیقه پیش سهون برگشت. جفتشون اطراف رو نگاه میکردن که توجه کسی رو به خودشون جلب نکنن. به طرز ناشیانه ای استرس داشتن و هر وقت گه گاهی نگاهشون به هم میخورد فوری مسیرش رو تغییر میدادن تا طرف مقابل متوجه استرسشون نشه.
لوهان صداشو صاف کرد:
- هیچ راهی نیست که رمز سیستم بخش مالی رو از زیر زبون سه جون بکشیم بیرون؟
سهون سر تکون داد
- بدون دراوردن ته توی همه چی امکان نداره رمزو بگه.
لوهان به جمعیت کارمندا از دور نگاه کرد و دنبال کسی بود که بتونن ازش کمک بگیرن ولی متاسفانه با هیچکدوم از کارمند های بخش مالی آشنایی نداشت.
- کس دیگه ای هست که بجز کارمندای مالی و رئیس شرکت رمز سیستم های اون بخش رو بدونه؟
سهون چند ثانیه ای با دندون هاش لب پایینش رو به بازی گرفت
- هست... مدیر بخش آی تی...
لوهان ابروهاش رو بالا انداخت.
- هی
با شنیدن صدایی جدید جفتشون کمی پریدن و با تعجب به جونگینِ خندون که سرشو رو از بینشون آورده جلو و به روبرو زل زده بود دادن.
- اینجا چه غلطی میکنی جونگین؟!
جونگین نیشخند زد: خودتون چی؟ چرا اومدین پشت دیوارا قایم شدین؟
و بعد دستشو دور شونه ی لوهان متعجب و سهون پوکر انداخت.
- حالا این مدیر بخش آی تی خانومه یا آقا ؟
VOUS LISEZ
من عاشق پسر شوگر ددیمم!
Fanfictionخلاصه : زندگی لوهان نسبتا خوب پیش میرفت، اون شوگر ددی ای داشت که به لطفش میتونست خرج تحصیلش رو بده و امکانات لازم برای خانواده.ی پر جمعیتش رو فراهم کنه؛ اما با وارد شدن پسر جذاب آقای اوه به زندگیش همه چیز یهو عوض شد! بیبی بوی بودن برای پدر اوه سهون...