لوهان زیر لب داشت آهنگ چینی ای رو زمزمه میکرد که از نظر سهون نوع تلفظش با نمک بود .
- مضطربی ؟
لوهان سمت سهون برگشت : از کجا فهمیدی ؟
سهون نمیتونست توضیح بده که چجوری متوجه استرسش شده , مثلا باید میگفت چون تمام مدتی که میشناختش حواسش بود که هر وقت استرس داشت شروع میکرد زیر لب زبان مادریشو حرف زدن یا حتی خوندن آهنگ های چینی ؟ یا مثلا شروع میکنه به مالوندن کف دستاش به هم و مدام پلک پلک میزنه . یه دفعه از حجم اطلاعاتی که نسبت به این پسر داشت خودشم تعجب کرد .
اصن چجوری باید این موضوع رو پیش خودش توجیح میکرد که کل هفترو تو فکر اون جمله ی ( عاشقتم !) که لوهان به پدرش گفته بود بوده ؟؟؟
صداشو صاف کرد و در حالی که از ماشین پیاده میشد گفت : خب اضطراب داشتن طبیعیه ...
جلوی ساختمون نسبتا بزرگ شرکت ایستادن . نگهبانی بیرون نبود , این خبر خوبی بود چون با اینکه اگر نگهبان میدیدشون به بهانه ی اینکه نیاز به فایلی خیلی ضروری دارن موضوع رو جمعش میکرد ولی چه ضمانتی بود که اون نگهبان بعد ها لو نده که اونا اونجا بودن ؟
لوهان دسته کلید بزرگ رو از جیبش دراورد ولی قبل از هر حرکتی دسته کلید به آرومی از دستش گرفته شد .
- تو بیرون وایستا ... ما فقط یه کارت ورود داریم . اگه هر اتفاقی افتاد بهم زنگ بزن .
لوهان میخواست مخالفت کنه ولی سهون قاطع تر از این حرفا بود
- فقط همینجا بمون
در واقع تنها دلیل اینکه لوهان رو وارد این قضیه نکرده بود داشتن یه کارت ورود نبود ! سهون نمیخواست دوربین های امنیتی توی شرکت تصویر لوهان رو بگیرن خودش همیشه میتونست یه جوری کارش رو توجیح کنه , اون پسر رییس شرکت بود ! ولی اگر لوهان گیر می افتاد اصلا خوب براش تموم نمیشد . با اینکه اون دوربین ها تا اتفاق بدی نمی افتاد چک نمیشدن ولی بازم سهون نمیخواست ریسک کنه . وسط راهرو وایستاد و به رفتار های عجیب خودش فکر کرد .
چرا داشت از لوهان محافظت میکرد ؟ اصلا اگه یکم بهش فکر میکرد میتونست از همین موضوع علیه بیبی بوی پدرش استفاده کنه و به عنوان یه آتو پیش خودش نگه دارتش . یه صدایی توی ذهنش حرفی که سر شب به لوهان زده بود رو یادش اومد . حالا کی داشت غیر منطقی رفتار میکرد هان ؟
یا اصلا , چجوری بود که کل هفته تو فاز اون جمله ی (عاشقتم ) بود ؟؟؟ حتی سرکارش هم وسط جلسه ها یهو بخاطر اون جمله توی فکر میرفت !
افکارش رو کنار زد , وارد اتاق چانگ لی هیون شد و رمزی که به کمک جونگین بدست آورده بود رو وارد سیستم کرد . کمی دنبال فایل مورد نظر گشت و وقتی بالاخره پیداش کرد به فلش خودش منتقلش کرد و همه چیز رو به حالت اصلیش برگردوند .
YOU ARE READING
من عاشق پسر شوگر ددیمم!
Fanfictionخلاصه : زندگی لوهان نسبتا خوب پیش میرفت، اون شوگر ددی ای داشت که به لطفش میتونست خرج تحصیلش رو بده و امکانات لازم برای خانواده.ی پر جمعیتش رو فراهم کنه؛ اما با وارد شدن پسر جذاب آقای اوه به زندگیش همه چیز یهو عوض شد! بیبی بوی بودن برای پدر اوه سهون...
