تو...منو دوست داری؟

2.1K 577 262
                                    


سلام عزیزای دل 💖💞
امیدوارم از این قسمت هم لذت ببرین 💙💙💙

این قسمت هم آهنگ داره که با هشتگ آهنگ شماره‌ی دو میذارم توی چنل دیلی 💚⭐

شرط ووت هم ۲۴۵ 🌺🌺🌺💜💜💜
کامنتم میخوام *---*
همین دیگه بوسسس 💋💋💋

❄️❄️❄️❄️

سهون بعد از اینکه یه بار دیگه از جفت و جور شدن همه ی نقشه هاش مطمئن شد آروم کنار لوهان روی تخت نشست.

اول ساعت و بعد از پنجره بیرون رو نگاه کرد. برف سنگینی میبارید. خودشم از کاری که میخواست بکنه خندش گرفت. ممکن بود لوهان به جای خوشحال و سوپرایز شدن بدتر عصبانی شه.

شب قبل به لوهان رمز خونه اش رو گفته بود و ازش خواسته بود حتی وقتایی که خودش نیست اون بیاد پیشش و اون بیبی شیطون اینکارو کرده بود.

آروم دستشو روی شونه های لوهان گذاشت و تکون کمی بهش داد.

- لوهان.

آهسته زمزمه کرد و باعث شد لوهان نفس عمیقی بکشه و چشاشو باز کنه. وقتی صورت سهون رو بالای سرش دید فوری نیم خیز شد.

- چی شده؟ اتفاقی افتاده؟


لوهان با گیجی زمزمه کرد ولی همچنان نمیتونست درست حسابی چشاشو باز کنه. تو اون هوای سرد پتوی نرم و گرم تخت سهون و حرارت زیرش نمیذاشت خواب از سرش بپره.

سهون آروم به دوست پسرش که دوباره داشت به خواب میرفت خندید.

- پاشو عزیزم. میخوایم بریم جایی.

لوهان به سختی یکی از چشاشو باز کرد تا ساعت رو چک کنه.

- ساعت چهار صبحه سهون!!!

- درسته و ما هم داره دیرمون میشه.

لوهان نمیدونست چون تو خواب و بیداریه درست حرفای سهون رو نمیفهمه یا واقعا سهون ازش میخواست چهار صبح تو این سرما پاشه بره بیرون؟!؟!؟ فقط یک روز لعنتی تو هفته مجبور نبود پنح صبح پاشه و دقیقا همون روز که قصد داشت حسابی بخوابه سهون چهار صبح بیدارش کرده بود.

- کجا میخوایم بریم آخه؟

- میخوایم بریم دیت.

چند ثانیه ای با همون قیافه ی خوابالو به سهون زل زد تا ببینه واقعا جدیه یا نه ولی اثری از شوخی تو چهره ی سهون دیده نمیشد.

دوباره زیر پتو رفت و پشتش رو به سهون کرد.

- دیت مال اوناییه که تازه میخوان با هم آشنا شن. ما که تا حالا صد بار با هم خوابیدیم!!!

لوهان با غرغر گفت و سهون خندید. لوهان خوابالو تو گفتن یه سری چیزا حسابی بی پروا میشد.

من عاشق پسر شوگر ددیمم! Où les histoires vivent. Découvrez maintenant