با لبخند شیطانی ای به استایل جدیدش توی آبینه خیره شد . در یک کلام، خیره کننده شده بود!
موهاش که قبلا هایلایت های کم رنگ صورتی و بنفش توشون بود حالا به نقره ای تغییر رنگ داده بود . برای اولین بار توی چشماش با مداد خط مشکی رنگی کشیده بود .
حتی خودشم نمیدونست لنزای طوسی توی چشمش چی میگه !
شلوار مشکی جذبی پوشیده بود که زانو هاش پاره شده بودن , هودی گشاد و بلند قرمز رنگی پوشیده بود ولی زیرش یه تاپ مشکی نازک تنش بود و فقط خودش میدونست که اون هودی قرار نیست مدت زمان زیادی تو تنش موندگار بشه !(اگه اوه سهون پرفکته خب پس منم میشم ! )
برای اولین بار بود داشت به روش خودش لباس میپوشید . مطمئن نبود اوه سه جون خوشش بیاد یا نه . ولی فعلا نظر یکی دیگه مهم تر بود !
برای اخرین بار از تیپ و قیافش مطمئن شد و بعد زنگ در خونرو زد . و قامت اوه سهون خیلی سریع جلوی چشاش ظاهر شد . ایندفعه لوهان دست و پاشو گم نکرد و با یه لبخند کجکی صاف زل زد توی چشماش . اما اون با یه نگاه بی تفاوت. به سر تا پاش انداخت و فقط از جلوی در کنار رفت و به لوهان اجازه ی ورود داد و خودشم دوباره به سالن برگشت و روی یکی از مبلاش نشست
- پسره ی بی تربیت سلامم نمیکنه ! به درک !
چرخی به چشاش داد و وارد شد , از جلوی اوه سهون رد شد و سمت اوه سه جون رفت
- سلام ددی !
از قصد با صدای بلندی صدا زد
اوه سه جون پشت میز آشپزخونه نشسته بود و چیزی رو مطالعه میکرد .
- اوه لو اومدی ؟
و دوباره میخواست به کارش برگرده اما لوهان آویزون گردنش شد
- بهم توجه کن !
وقتی نگاه سه جون رو لوهان افتاد برای چند دقیقه ای بهت و تعجب از استایل جدیدش توی قیافش معلوم شد اما کم کم جاشو به نیشخند کمرنگی داد !
- الان نمیشه بیبی امشب قراره یه شریک کاری ...
- بهم توجه کن ددییییی !
و خیلی سریع لبای اوه سجونو بوسید . سه جون واضحا شوکه شده بود ! نه به چند روز پیش که انقدر خجالتی رفتار میکرد نه به الان که ... اینجوری شده بود ! اونم دقیقا توی دو قدمی پسرش !
ولی کی بود که بدش بیاد !
تو یه حرکت لوهان رو روی پای خودش نشوند , دستاشو زیر لباسش برد و پهلو هاشو لمس کرد و بوسه ی عمیقی از لبای لوهان گرفت .
لوهان دستاشو دور گردنش حلقه کرد و کاملا داشت باهاش همکاری میکرد .
دستای سه جون از زیر هودیش بالاتر و بالاتر میرفتن تا اینکه بالاخره دو طرف هودی رو گرفت و از تنش درش آورد و تاپ نازک مشکی پسر نمایان شد دوباره از پشت , موهای تازه رنگ شده ی پسر کوچکتر رو گرفت و بوسه ی عمیق دیگه ای رو شروع کرد و زبونشو وارد دهنش کرد , لوهان هم ظاهرا کاملا داشت همکاری میکرد نگاهش اما جایی دیگه بود , جایی پشت سر سه جون که تصویر پسری مو مشکی توی شیشه ی آشپزخونه افتاده بود , پسری که روی کاناپه ای لم داده بود و با گوشیش بازی میکرد
حتی یه نگاه هم بهش ننداخته بود ...
VOUS LISEZ
من عاشق پسر شوگر ددیمم!
Fanfictionخلاصه : زندگی لوهان نسبتا خوب پیش میرفت، اون شوگر ددی ای داشت که به لطفش میتونست خرج تحصیلش رو بده و امکانات لازم برای خانواده.ی پر جمعیتش رو فراهم کنه؛ اما با وارد شدن پسر جذاب آقای اوه به زندگیش همه چیز یهو عوض شد! بیبی بوی بودن برای پدر اوه سهون...