مقامات و نخست وزیر انقدر عصبی شده بودن که یک هفته ی دیگه از استراحتشون رو کنسل کرده بودن
و نامجون بیشتر از همه کار سرش ریخته بودهمه چیز خسته کننده پیش میرفت
هرروز هر نفر طبق برنامه ریزی ای که لیدر و آلفا براشون انجام داده بودن به سازمان میرفتن و تمرین میکردنووبین و جونگ سوک که کلاس هاشون بیشتر بعد از ظهر تشکیل میشدن براشون برنامه ریزی شده بود که از صبح تا دو ساعت قبل کلاس هاشون توی سازمان تمرین کنن
ووبین خیلی خسته شده بود
هم توی سازمان تمرین جسمی داشت و هم توی کلاس هاش مجبور بود بکس تدریس کنهجونگ سوک هم همینطور...
درسته که اون بر خلاف ووبین معلم خصوصی ریاضی بود ولی دانش آموزی که بهش درس میداد بیش از حد خنگ بود...برای همین واقعا حس خستگی شدید میکردسوجین هم که اصلا وقت نمیکرد جونگ کوک رو ببینه
اون یک روز در میون یکبار صبح ها به سازمان میرفت و یکبار بعد از ظهر
دقیقا زمان هایی که خودش سازمان بود، جونگ کوک نبود و زمان هایی که کلاس بود جونگ کوک سازمان بود
البته! این برنامه ریزی آلفا و لیدر کمی مشکوکش میکردن
فکر میکرد که اونا از عمد اون دو تا رو از هم جدا کردن و این باعث شده بود که مثل قبل پرخاشگر و عصبی تر بشهجین هو هم بخاطر تنها نموندن دوست پسرش توی ساختمان سی طبقه کارهای ترجمه اش رو توی خود دفترش داخل سازمان انجام میداد و بعد از تموم شدن کارهاش سر تمریناتش میرفت
تهیونگ تمام مدت روی تمرین هاشون نظارت داشت
میدونست که به همشون فشار وارد میشه ولی کاری از دستش بر نمیومد
خودش هم توی اون چند روز مادرش رو خیلی کم دیده بود و از این موضوع ناراحت بودجیمین و هه را هم توی دفتر هاشون و با کمک تیم مخصوص روی برنامه ریزی دستگاه جدید کار میکردن
اون دستگاه قرار بود زندگی خصوصی همه افراد سازمان رو ازشون بگیره و دیگه اجازه ی خیانت و جاسوسی رو بهشون نده
البته...هنور کار زیاد داشتو اون روز یکی از روزهایی بود که صبح سوجین و جونگ سوک و ووبین باهم تمرین داشتن و بعد از ظهر جین هو و جونگ کوک
تهیونگ بعد از تمرینات صبح احساس خستگی میکرد
پس فقط گوشه ای نشسته بود و به وزنه زدن جونگ کوک و دراز نشست جین هو نگاه میکردتهیونگ -جین هو کافیه...
جین هو با حرف تهیونگ سریع روی زمین دراز کشید
پنجاه تا دراز نشست پشت سر هم زده بود و خیلی خسته شده بودجونگ کوک همچنان با وزنه ها درگیر بود
تهیونگ هم زیر نظرش گرفته بود و تمریناتش رو نگاه میکرد...اون روز های اول چون بدنش ضعیف شده بود خیلی اشکال داشت و تهیونگ دائم دور و برش میپلکید و بهش تیکه مینداخت که اون از دخترا ضعیف تره!
YOU ARE READING
Your Heart's Sound [Vkook] - Complete
Fanfiction| صدای قلب تو | فصل اول : «کامل شده» «توی لعنتی...فقط چرا زبونت رو به کار نمیندازی و نمیگی که دلیل محافظت هات چیه؟؟هان؟؟» «تا وقتی که قلب هیونگم توی سینهات میتپه به هیچ عنوان حق نداری آسیب ببینی کیم تهیونگ فهمیدی؟!» ~ فصل دوم : «کامل شده» «اینبار م...