هه را -جونگ کوووک...نمیتونی از زیرش بری...باید بیای!
سوجین هم دست به سینه گفت #اصلا تلاشی برای نیومدن نکن...دو تا تولد قبلی رو نبودی این رو باید باشی
هه را به نشونه ی تایید تند تند سرش رو تکون داد
و جونگ کوک نفسش رو با حرص بیرون داد
کلافه شده بود
نمیفهمید وقتی ماموریت اصلی درست دو روز دیگه تعیین شده بود...چطور میخواستن جشن بگیرن؟؟
نمیشد بعد از ماموریت جشن بگیرن؟؟
آه درک کردن دخترا واقعا سخت به نظر میرسید!
سوجین و هه را راضی از "هوم" گفتن جونگ کوک به نشونه ی تایید شروع به گفتن دستورات جدیدشون کردنهه را -هر گونه هودی و لباس مشکی امشب ممنوعه!
سوجین #درسته...غیر از این با این صورت رنگ پریده هم اگر بیای به حسابت میرسم!
هه را -موهات داره بلند میشه کوتاهشون کن!
سوجین #امشب خیلی باید به خودت برسی!
هه را -کادو هم یادت نره حتما باید بگیری!
سوجین #یه چیز خوب بگ- هی کجا میری؟؟ وایستا!
هه را با خنده به سمت جونگ کوکی که با قدم های بلندش ازشون دور میشد داد زد -جونگ کوکی! امشب منتظرتیییم!
سوجین هم به خنده افتاد #فکر کنم زیادی بهش سخت گرفتیم...
خب هه را و سوجین انتظار نداشتن که جونگ کوک واقعا به همه حرف هاشون گوش بده ولی انتظار این رو هم نداشتن که اون دقیقا بر خلاف تمام حرف هاشون مثل همیشه به اونجا بره!
جونگ کوک با یک جعبه ی کادو نشده که عروسک خرسی داخلش زیادی مشخص بود وارد اونجا شده بود...
همون هم به زور از سر راهش گرفته بود
معمولا هیونگش توی انتخاب کادو کمکش میکرد و حالا با نبود اون واقعا نمیدونست که چه کادویی باید بگیرهوارد توی استور که شده بود فروشنده ازش پرسیده بود که برای چه کسی و چه مناسبتی عروسک میخواد ولی خب اون که حرفی نمیزد
پس فقط خرسی که از اول وارد شدنش توجهش رو جلب کرده بود رو نشون داده بود تا فروشنده خودش هر طور که میخواد اون رو براش توی جعبه بذاره
فروشنده هم که فکر نمیکرد برای کادو دادن به یک دختر بچه اون خرس رو بخواد، همینطوری توی یک جعبه ساده گذاشته بود و اون رو به جونگ کوک داده بود...جونگ کوک نگاهش رو توی اونجا چرخوند
چقدر فرق کرده بود!
اتاق بازی با ریسه ها و بادکنک های رنگی تزئین شده بود و قشنگ تر و رویایی تر از همیشه به نظر میرسید
این نشون میداد که بر خلاف اون، بقیه از بعد از ظهر اونجا و مشغول درست کردن اون اتاق بودنهه را با دهانی باز و سوجین با چشم هایی گرد شده به اون پسر نگاه میکردن
جین هو و ووبین و جونگ سوک هم با دیدن واکنش های اون دو دختر خندیدن
YOU ARE READING
Your Heart's Sound [Vkook] - Complete
Fanfiction| صدای قلب تو | فصل اول : «کامل شده» «توی لعنتی...فقط چرا زبونت رو به کار نمیندازی و نمیگی که دلیل محافظت هات چیه؟؟هان؟؟» «تا وقتی که قلب هیونگم توی سینهات میتپه به هیچ عنوان حق نداری آسیب ببینی کیم تهیونگ فهمیدی؟!» ~ فصل دوم : «کامل شده» «اینبار م...