-ببخشید من متوجه نمیشم...
میخواین منتقلم کنید کدوم سازمان؟؟رئیس پلیس کلافه دستی به پیشونیش کشید
تهیونگ متعجب تر از چیزی شده که بود که فکر میکرد-این اطلاعات رو من حتی تازه فهمیدم
و فقط یکباره دیگه تکرارش میکنم کیم تهیونگتهیونگ سری تکون داد
-"زیر مجموعه ی سازمان امنیت بین المللی"
یک سازمان مخفی که با توافق چند کشور ساخته شده هر کدوم از این کشور ها یک سازمان به اسم SO-ISO مخفف
"Subset of International Security Organization"
دارن و هر سازمان یک تیم اصلی داره
تا اونجایی که به من گفتن کار اونها همون کار اینترپل ولی با تفاوت اینکه به جای دستگیری خلافکارهای کشور های دیگه و تحویل دادن اونا به کشور خودشون اونها رو همون لحظه میکشن و خبر محو شدنشون از رو زمین رو به دولت اون کشور میرسونن...تو باهوشی میدونی چرا اینکار رو میکنن
بعضی از خلافکارها باید بی سر و صدا بمیرن و این کار اینترپل نیست...
برای همین این سازمان ساخته شده-اوه!!
-آلفای اون تیم توی ماموریت آخرشون کشته شده
اونا خیلی وقته که نتونستن ماموریت ها رو درست انجام بدن و دنبال یک شخص خاص میگردنتهیونگ که از حجم اطلاعاتی که ناگهانی بهش وارد شده بود خشک شده بود
نمیدونست باید چه واکنشی نشون بده
حتی کلمه "اوه" هم دیگه کار ساز نبود-میفهمی چی میگم؟؟
من این اطلاعات رو بهت دادم و تو انتخابی نداری
یا قبولش میکنی و یا مجبور میشن که بلایی سرت بیارن تا این اطلاعات جایی درز نکنه-چرا من؟؟؟
تنها سوالی بود که اون لحظه میتونست بپرسه
رئیسش نفسی گرفت تا جواب درستی پیدا کنه
-چون تو کسی بودی که با رویای یک مامور مهم شدن پلیسی شدی که جز پشت میز نشستن کاری انجام نمیده
مطمئنم میخوای انتقام سال هایی که بخاطر مشکل قلبت نتونستی به رویاهات برسی رو بگیری
این انتقام میتونه تو رو قوی تر از هر کسی بکنه
تو میتونی به یکبار تمام هوش و استعدادی که مخفی کرده بودی رو به نمایش بذاری...این دلیل انتخاب شدنتهشوکه پلک هاش رو روی هم قرار داد
اون مرد تمام شب هایی که از خستگی بخاطر کاری که انجام نداده بود سیگار میکشید رو به یادش اورده بود...تمام روز هایی که تو اداره با کسایی سر و کله میزد که فقط روی اعصابش بودن
تمام زمان هایی که از تکراری بودن روزهاش درد میکشید و به روی خودش نمیورد تا مادرش ناراحت نشه...همه رو به یادش اورده بود
ولی نمیتونست-رئیس
من هنوز توی شوکم...
و این چیزایی که گفتید خیلی زیاد خطرناک به نظر میرسن-درسته
تهیونگ بی درنگ گفت
-اما من نمیخوام توی خطر بیوفتم!متعجب به چهره اش نگاه کرد
توی انتخابش اشتباه کرده بود؟؟ نه...
قطعا تهیونگ بهترین گزینه بود
باور نمیکرد که ترسیده باشه پس دلیلش رو پرسید
-تو یک پلیسی...خطر کردن کار توئه
چرا نمیخوای توی خطر بیوفتی؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
Your Heart's Sound [Vkook] - Complete
Fanfic| صدای قلب تو | فصل اول : «کامل شده» «توی لعنتی...فقط چرا زبونت رو به کار نمیندازی و نمیگی که دلیل محافظت هات چیه؟؟هان؟؟» «تا وقتی که قلب هیونگم توی سینهات میتپه به هیچ عنوان حق نداری آسیب ببینی کیم تهیونگ فهمیدی؟!» ~ فصل دوم : «کامل شده» «اینبار م...