part 15 / S2

3.4K 397 415
                                    

رو به روی هتل توماس توی سرما منتظر اونها وایستاده بود...حتی مثل هکر ها و بقیه افراد که بعد از مطمئن شدن از همه چیز خودشون رو به اتاق هاشون رسونده بودن تا برای پارتی بزرگشون که افراد دیگه ی باند از صبح درگیر آماده کردنش بودن آماده بشن، به اتاقش نرفته بود

با دیدن دو ونی که به هتل نزدیک میشدن هیجان زده لبخند زد...همه اون شب هیجان زده بودن...همه چیز با تمام نگرانی هاشون خوب پیش رفته بود و انگار آمریکا اون شب واقعا نفس راحت تری میکشید و ماه آسمونش بیشتر از همیشه می درخشید...!

ون ها ایستادن و نامجون اولین کسی بود که سریع پیاده شد و خودش رو به توماس رسوند

-بگو که سند رو گرفتی!

توماس با هیجان و افتخار گفت: درمورد من چی فکر کردی نامجون کیم؟! معلومه که گرفتم!

نامجون با خوشحالی مشتش رو به مشت بالا اومده ی توماس زد -دمت گرم پسر! همسرم کجاست؟؟

توماس که اولین بار بود نامجون رو اونقدر خوشحال و هیجان زده میدید با تعجب خندید: متاسفم گفتن که نذارم بری پیشش

حالت چهره اش تو یک ثانیه تغییر کرد -چی؟! برای چی؟

قبل از اینکه توماس چیزی بگه هیونا که از ون خارج شده بود همون‌طور که از کنار نامجون با خنده رد میشد گفت: رسم اینه که قبل از شروع جشن عروس رو نبینی

نامجون با ناراحتی پشتش راه افتاد -کدوم رسم؟ از چی صحبت میکنی؟ کی به رسم و رسومات اهمیت میده؟

هیونا باز هم خندید اما متوقف نشد: واقعا لازمه بگم که اون متن سوگند نامه ای که کلی روش وقت گذاشتی تا بنویسیش هم جزوی از رسم و رسوماته؟

بقیه هم که از ون خارج شده بودن با تاسف خندیدن...
همه واقعا خوشحال بودن...بار سنگینی از روی دوششون برداشته شده بود و احساس خیلی خوبی داشتن
یونگی با قدم های بلندی خودش رو به نامجون رسوند و اون رو جلوتر از هیونا سمت هتل کشوند -انقدر حرف نزن...بیا بریم تو رو هم آماده کنیم اگر نمیخوای جین هو شی به جای گفتن بله بهت بگه فاک یو بچ که با این تیپ توی مراسم ازدواج مون حاضر شدی!

و نامجون در حالی که هیجان زده بود و استرس عجیبی داشت بدون حرف سریعتر قدم برداشت

سوجین هم سریع کوله اش رو روی دوشش انداخت و بازوی کیتی و مینی رو گرفت #سریع باشین! این نامجون هیونگی که من میبینم به دو ثانیه نکشیده حاضر میشه بدون ما سوگند خوندن رو شروع میکنه!

ووبین اخمی کرد +بدون ما؟ امکان نداره!
و همراه جونگ سوک که میخندید و احساس ذوق عجیبی داشت پشت سر بقیه افراد سمت هتل دوید
این اولین جشن عروسی ای بود که داخلش شرکت میکرد و میدونست که اون جشن قراره متفاوت ترین باشه!

Your Heart's Sound [Vkook] - CompleteWhere stories live. Discover now