جیمین پشت مانیتور نشسته بود و کارای عقب مونده اش رو انجام میداد
همه چیز خوب بود
یک هفته از استراحتش خوب گذشته بود
نگهداری از کافه و گردوندنش و البته گذروندن بیشتر وقتش با هه را و جونگ کوک و سوجین خیلی براش لذت بخش و عالی بود...البته میدونست که جونگ کوک از این وضعیت راضی نیست ولی اهمیت نمیداد...میخواست هر کاری کنه تا جونگ کوک قبلی برگرده...از این جونگ کوک دائم عصبی و ساکت خوشش نمیومدو البته یک لحظه و یک خبر کافی بود تا این آرامش و لذت یک هفته کاملا از سرش بپره
همون لحظه که هه را داخل دفترش پرید و خبر داد که فردی که قبلا توی سازمان استخدام کرده بودن یک جاسوسه!جیمین _یعنی چی؟؟ چی میگی هه را؟؟
هه را که نفس نفس میزد چند بار به قفسه سینه اش کوبید که نفسش بالا بیاد -اون از اول جاسوس نبوده...ما سابقه ی همه رو کاملا بررسی میکنیم و امکان نداشته از دستمون در بره اما...مثل اینکه بعد از اینکه وارد سازمان شده...تبدیل به جاسوس شده!
جیمین به سرعت از روی صندلیش بلند شده
این فاجعه بود!جیمین _به لیدر خبر دادی؟؟
هه را -باهاش تماس گرفتم موبایلش خاموشه...بهش پیام دادم هر چه زودتر بیاد سازمان نمیدونم کی میرسه
استرس تمام وجود جیمین رو گرفت _خیله خب حالا بهم بگو که چطور فهمیدی جاسوسه؟!
هه را -دستگاه اسکنر ورودی! اون احمق انگار نمیدونسته که حتی اگر فلشی رو توی دهانش پنهان کنه دستگاه اون رو تشخیص میده...توی اطلاعاتش ثبت شده بود که یک فلش 64 گیگابایتی رو تو تاریخ امروز وارد سازمان کرده...و دقیقا همین دو ساعت پیش یکی از سیستم ها با استفاده از یک فلش هک شد و دوربین های امنیتی برای یک مدت از کار افتاده بودن...افراد تیم پشتیبانی رو جمع کردم و باهم تحقیق کردیم...از دوربین های مداربسته نزدیک محل زندگیش اطلاعاتی در اوردیم که چند وقت پیش با کسی ملاقات کرده بوده که اهل اینجا نیست
جیمین که دقیق به حرف های هه را گوش داد و بخاطر ساخت اون دستگاه به خودش افتخار کرد با جمله ی آخر هه را ترسید _بهم بگو که اون شخص اهل چین نبوده!
هه را با تاسف و ترس سری تکون داد -مثل اینکه اون شخص برای نخست وزیر چین کار میکنه
جیمین بلافاصله دادی کشید که هه را رو ترسوند _لعنت بهش!
نمیدونست باید چیکار کنه
عصبی بود و استرس داشت _لیدر کجاست؟؟با اینکه اجازه نداشتن اما گاهی اوقات برای محض احتیاط جی پی اس نامجون رو هم چک میکردن
هه را -چکش کردم...توی خونه است
جیمین با پاهاش روی زمین ضرب گرفت _خیله خب...همین الان به جونگ سوک یا ووبین بگو به خونه لیدر بره و همراه جین هو سریعا به سازمان بیارتش
تا اون موقع هم دائم اون عوضی جاسوس رو چک کن
به هیچ عنوان نباید تماسی با کسی بگیره و یا از سازمان خارج بشه...طوری که شک نکنه که ما فهمیدیم زیر نظرش بگیر
ESTÁS LEYENDO
Your Heart's Sound [Vkook] - Complete
Fanfic| صدای قلب تو | فصل اول : «کامل شده» «توی لعنتی...فقط چرا زبونت رو به کار نمیندازی و نمیگی که دلیل محافظت هات چیه؟؟هان؟؟» «تا وقتی که قلب هیونگم توی سینهات میتپه به هیچ عنوان حق نداری آسیب ببینی کیم تهیونگ فهمیدی؟!» ~ فصل دوم : «کامل شده» «اینبار م...