part 32

3.9K 624 198
                                    

به ساعت خیره شد
و بعد از چند ثانیه شروع به شمردن کرد ×یک...دو...سه!

و همزمان یک جفت کفش اسپرت مقابلش قرار گرفت...
لبخندی زد و سرش رو بالا برد

×واو! جئون جونگ کوک...مثل همیشه دقیقا پنج دقیقه تاخیر!

نگاه چپی به جونگ سوک انداخت و بی حرف پشت موتور اون سوار شد

جونگ سوک به سمتش چرخید و دست به سینه گفت
×نشد دیگه...شاید اونموقع ها که ادای لال ها رو در میوردی بهت آسون میگرفتم...ولی الان نه

و بعد به اون پسر بی حوصله که پشت موتورش نشسته بود لبخند بزرگی زد

-به نظرم اصلا سعی نکن که روی اعصابم راه بری...
و ضربه ای به بدنه ی موتور زد و ادامه داد
-آخه ممکنه این وسط این موتور آسیب ببینه

لبخند روی لب های جونگ سوک ماسید ×خیله خب حالا...لازم نیست عصبی بشی

جلوی پسر و پشت فرمون موتور نشست
×واقعا که...خوبه من هیونگ توعم!

-خفه شو

جونگ سوک اینبار خندید و موتور رو روشن کرد
×باشه...بزن بریم

و بعد با سرعت حرکت کرد و به سمت مقصد روند

هر دو توی سکوت مقابل قفسه ای که خاکستر مادر و دختر زیبای توی قاب عکس داخل اون وجود داشت، ایستاده بودن

همیشه همینطور بود
دو نفری میومدن و توی سکوت به قاب عکس های داخل اون قفسه نگاه میکردن...و گاهی سکوتشون با گریه ی دردناک جونگ سوک و عزاداریش برای مادر و خواهرش شکسته میشد

×مامان ببین کی با من اومده!..تقریبا بعد از دو سال بالاخره اومد دیدنت...

-سال قبل اگر بهم میگفتی میومدم

×خودتم میدونی که نمیومدی...حالت خوب نبود

دوباره سکوت کردن و مدتی بعد چشم های اشکی جونگ سوک روی خاکستر خواهر بزرگترش نشست

×هیجونگ...دلم برات تنگ شده بود

-همیشه فقط همین رو بهش میگی

×چون همیشه فقط همینه...فقط دلم براش تنگ شده

بعد از گفتن این جمله خم شد و به هردو احترام گذاشت
×بریم

-مطمئنی؟؟

×آره

جونگ کوک هم خم شد و بعد از ادای احترام همراه جونگ سوک از اون اتاق پر از قفسه که یکی از دلگیرترین مکان های توی دنیا میتونست باشه، خارج شد

روی موتور منتظر نشسته بود و بالاخره جونگ سوک همراه دو قوطی الکل از مارکت خارج شد
قوطی ای رو به سمتش پرت کرد و جونگ کوک اون روی روی هوا گرفت...از روی موتور پیاده شد و کنار جونگ سوک به موتور تکیه داد

Your Heart's Sound [Vkook] - CompleteWhere stories live. Discover now