به ساعت خیره شد
و بعد از چند ثانیه شروع به شمردن کرد ×یک...دو...سه!و همزمان یک جفت کفش اسپرت مقابلش قرار گرفت...
لبخندی زد و سرش رو بالا برد×واو! جئون جونگ کوک...مثل همیشه دقیقا پنج دقیقه تاخیر!
نگاه چپی به جونگ سوک انداخت و بی حرف پشت موتور اون سوار شد
جونگ سوک به سمتش چرخید و دست به سینه گفت
×نشد دیگه...شاید اونموقع ها که ادای لال ها رو در میوردی بهت آسون میگرفتم...ولی الان نهو بعد به اون پسر بی حوصله که پشت موتورش نشسته بود لبخند بزرگی زد
-به نظرم اصلا سعی نکن که روی اعصابم راه بری...
و ضربه ای به بدنه ی موتور زد و ادامه داد
-آخه ممکنه این وسط این موتور آسیب ببینهلبخند روی لب های جونگ سوک ماسید ×خیله خب حالا...لازم نیست عصبی بشی
جلوی پسر و پشت فرمون موتور نشست
×واقعا که...خوبه من هیونگ توعم!-خفه شو
جونگ سوک اینبار خندید و موتور رو روشن کرد
×باشه...بزن بریمو بعد با سرعت حرکت کرد و به سمت مقصد روند
هر دو توی سکوت مقابل قفسه ای که خاکستر مادر و دختر زیبای توی قاب عکس داخل اون وجود داشت، ایستاده بودن
همیشه همینطور بود
دو نفری میومدن و توی سکوت به قاب عکس های داخل اون قفسه نگاه میکردن...و گاهی سکوتشون با گریه ی دردناک جونگ سوک و عزاداریش برای مادر و خواهرش شکسته میشد×مامان ببین کی با من اومده!..تقریبا بعد از دو سال بالاخره اومد دیدنت...
-سال قبل اگر بهم میگفتی میومدم
×خودتم میدونی که نمیومدی...حالت خوب نبود
دوباره سکوت کردن و مدتی بعد چشم های اشکی جونگ سوک روی خاکستر خواهر بزرگترش نشست
×هیجونگ...دلم برات تنگ شده بود
-همیشه فقط همین رو بهش میگی
×چون همیشه فقط همینه...فقط دلم براش تنگ شده
بعد از گفتن این جمله خم شد و به هردو احترام گذاشت
×بریم-مطمئنی؟؟
×آره
جونگ کوک هم خم شد و بعد از ادای احترام همراه جونگ سوک از اون اتاق پر از قفسه که یکی از دلگیرترین مکان های توی دنیا میتونست باشه، خارج شد
روی موتور منتظر نشسته بود و بالاخره جونگ سوک همراه دو قوطی الکل از مارکت خارج شد
قوطی ای رو به سمتش پرت کرد و جونگ کوک اون روی روی هوا گرفت...از روی موتور پیاده شد و کنار جونگ سوک به موتور تکیه داد
YOU ARE READING
Your Heart's Sound [Vkook] - Complete
Fanfiction| صدای قلب تو | فصل اول : «کامل شده» «توی لعنتی...فقط چرا زبونت رو به کار نمیندازی و نمیگی که دلیل محافظت هات چیه؟؟هان؟؟» «تا وقتی که قلب هیونگم توی سینهات میتپه به هیچ عنوان حق نداری آسیب ببینی کیم تهیونگ فهمیدی؟!» ~ فصل دوم : «کامل شده» «اینبار م...