تصادف

1.1K 182 12
                                    

تهیونگ/
در خونه با صدای آرومی باز شد اما شخصی که داخل اومد اصلا به نظر نمیرسید اروم باشه!
جین: اووو ببین کی اینجاست! کیم تهیونگ . ببینم امشب کسیو نیوردی خونه زیر خوا...
تهیونگ: ساکت شو
جین: چی؟! نکنه درست حدس زدم هرزه جدید اوردی؟
هنوز داخل کامل سالن اصلی خونه نشده بود که با دیدن جونگکوک لبخندِ روی لباش پرید‌.
جین: این دیگه کیه؟ یه بچه دبیرستانی اوردی اینجا؟ ببینم خجالت نمیکشی مرتیکه؟
تهیونگ: جین گوش کن
جین: نه تو گوش کن، این فقط یه بچست
کوک: اون... راستش به من یه جورایی کمک کرد
جین ابروهاش بالا پرید و با یه خنده مصنوعی گفت: کمک؟ هوم... تهیونگ و کمک؟
تهیونگ: داره درست میگه حالا اگه اجازه بدی دیگه ما میریم
جین: حتما! فقط ...
نگاهی به سر تا پای جونگکوک انداخت و گفت: زیرت دووم نمیاره
بلند زیر خنده زد و تهیونگ داد زد: جین! خفه شو
جین: اوکی برین به ادامش... یعنی شب خوبی داشته باشین.
دست جونگکوک رو گرفتم از خونه بیرون اومدم، دوتایی سوار ماشین شدیم و با سرعت به سمت جایی که خودمم نمیدونستم تهش به کجا میرسه حرکت کردم
کوک: میشه آروم تر بری؟
تهیونگ اما هیچی نگفت، انگار یه چاه برای خودش کنده بودو خودشو انداخته بود داخلش ، درست همین قدر ازار دهنده!
کوک: ماشینو نگه دار!
و همچنان سکوت تهیونگ و سرعت ماشین بود که هر ثانیه بیشتر میشد
کوک: ببینم نکنه کر...
و بوم‌...
تو یه لحظه همه چی تاریک شد‌
کوک/
چشامو به سختی باز کردم، تمام بدنم درد میکرد وقتی متوجه اطراف شدم تنها چیزی که دیدم خون بود.
روی دستام، پاهام و تهیونگ! اوه خدای من! تهیونگ بیدار شو تهیونگ!
انقدر ترسیده بودم که متوجه نشدم چه جوری با اون حال خودمو از ماشینی که چپ کرده بود کشیدم بیرون. سمت تهیونگ رفتم و به سختی بیرون اوردمش. اروم نفس میکشید اما بازم ته دلم انگار خوشحال بودم که زندست.
به نزدیک ترین درخت تکیه دادم و به ماشینی که ازش دود بلند میشد نگاه میکردم‌. نکنه این ادم روانیه؟
تهیونگ: میبینم‌‌.‌..ک...که زنده ای
کوک گوشه چشم تهیونگ رو با دستش فشار داد که صداش در اومد.
تهیونگ: آخخخخ چته وحشی؟
کوک: من وحشیم یا تو؟ داشتی به کشتنمون میدادی! زنگ زدم پلیس ازتم شکایت میکنم.
تهیونگ: ک...کوک بلند شو
کوک: نکنه عادت داری حرفای بقیه رو نشنیده بگیری؟
تهیونگ : کوک گفتم بلند شو
اما خیلی دیر شده بود، ماشین چند ثانیه بعد منفجر شد ، درختای اطراف اتیش گرفتن و تنها جسم بی جون تهیونگ بود که روی کوک افتاده بود‌.

who are you? | تو کی هستی؟Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt