منو به یاد بیار

532 94 3
                                    

کوک/
نامجون: جین اخبارو بگیر
جین: چیشده
نامجون: دِ بگیر
" کیم جیسو، فرزند یکی از سیاستمداران کره و خواهر سرگرد کیم تهیونگ امروز در خانه مرده پیدا شد. طی تحقیقات انجام شده هنوز علت..."
کوک: خواهر تهیونگ مرده؟
نامجون: متاسفانه
صدای همهمه تو کل مرکز پیچیده بود ، هنوز تو شوک اخباری که پخش میشد بودم که صدای بلندی از دفتر تهیونگ بلند شد. انقدر سریع خودمو به اتاقش رسوندم که نفهمیدم دستم به گوشه میز گیر کرد و زخمی شد. وقتی درو باز کردم کل میز بهم ریخته بود. تهیونگ دستاشو روی میز گذاشته بودو و طوری که وزنش روی اونا باشه ایستاده بود.
کوک: سر... سرگرد کیم حالتون خوبه؟
تهیونگ : دستت چی شده؟
کوک: ها؟
وقتی به طرفم اومد و دستمو بالا گرفت تازه متوجه شدم داره خون میاد.
کوک: چیز مهمی نیست. بابت خواهرتون متاسفم
تهیونگ: زیاد از من خوشش نمیومد، اما به هر حال ناراحت شدم
کوک: فقط ناراحت شدین؟
تهیونگ: بشین اینجا زخم دستتو ببینم
چهرشو با دیدن دستم جمع کرد و خیلی آروم اونو فوت میکرد. اصلا این همه ملایمت برای چیه؟ دلم میخواست منو به یاد بیاری تهیونگ، یه جایی ته قلبم اینو میخواستم. دلتنگش بودم، دلتنگ صداش، چشاش، لبایی که یه زمان فقط... اون یکی دستمو بالا اوردم و مژه هاشو لمس کردم. انتظار داشتم واکنشی نشون بده اما اروم سر جاش نشسته بود. انگشتامو روی صورتش کشیدم و وقتی به لباش رسیدم گفت: منو دیوونه نکن جونگکوک. یه کاری نکن فکر کنم برای یه نفرم که شده تو این زندگی اهمیت دارم.
بازم بگو... بهم بگو جونگکوک، اسممو صدا بزن. اونی که داره دیوونه میشه منم ولی تو نمیبینی.
کوک: اما واقعا اهمیت داری
یهو سرشو بالا اورد و روی لبام زمزمه کرد: ازم دور باش بچه
داشتم از اون همه نزدیکی عقل خودمو از دست میدادم، بدون اینکه فکر کنم لبامو کنار لبش گذاشتم و چند ثانیه تو همون حالت موندم. باید منو پس میزد مگه نه؟ وقتی سرشو عقب برد انتظار یه سیلی محکمو داشتم اما به جاش دستایی بود که دورم حلقه شد و منو به آغوش کشید.

who are you? | تو کی هستی؟Where stories live. Discover now