کوک/
خب ، انتظار همچین چیزیو نداشتم! حتی نمیدونستم چه واکنشی باید نشون بدم
سریع بلند شدم و با نهایت سرعتم به سمت کلاس دویدم. صدای تهیونگ رو از پشت سرم شنیدم که میگفت: فِلاوِر بهم بدهکار شدی
فلاور دیگه چه اسمی بود؟ دوست داشتم همین الان یه مشت تو دهنش بزنم ولی خیلی دیر شده بود ،وقتی به خودم اومدم دو قدمی استاد ادبیات ایستاده بودم.
تهیونگ/
اخر یه کاری دست خودش میده نگاه کن چجوری میدوه
به سمت ماشین حرکت کردم و راه افتادم. قصدم رفتن به خونه نبود از طرفی هم کلاسا رو پیچونده بودم
خب! کی اهمیت میده؟ قبل از اینکه گوشیمو خاموش کنم یکی با شماره نا شناس بهم زنگ زد.
تهیونگ: بله؟
_ بیا همون جای قبلی
تهیونگ: صبر کن تو...
قبل از اینکه بخوام حرفمو کامل کنم تلفنو قطع کرد، مثل اینکه بازم دردسر منتظرمه.
کوک/
نامجون: یااا، چرا انقدر پکری؟
کوک: ها؟
نامجون: حواستو کجا جا گذاشتی برم بیارمش
کوک: راستش خیلی خستم هیونگ
نامجون: عادت میکنی نگران ن...
با صدای بلندی که بیشتر به داد شبیه بود گفتم: چرا باید عادت کنم؟ به خاطر خواهری که الان غیبش زده؟ مگه من خودم آرزو و زندگی ندارم هان؟
نامجون: همین الان برو
کوک: چی؟
نامجون : گفتم برو
کوک: اول منو میکشونی اینجا حالا میگی برو؟
نامجون: من تورو مجبور نکردم جئون! اگه نمیخوای کمکی کنی پس برو.
شاید اگه به جای دلم جای دیگم شکسته بود انقدر درد نداشت، چرا هیچکس نمیفهمید؟ چرا ؟منم حق زندگی داشتم. با چشایی که از اشک تار میدیدن بیرون دویدم، بارون با بی رحمی تمام میبارید اما من درکی از سرما نداشتم، انگار تمام وجودم حتی قلبمم یخ زده بود.
نفهمیدم چقدر راه رفتم تا اینکه سرم گیج رفت و بیهوش شدم.
تهیونگ/
تهیونگ: امیدوار بودم دوباره سر راهم همدیگه قرار نگیریم پارک جیمین!
جیمین: از بخش مرکزی پلیس سئول خبر اومده، یه دختری به اسم جئون جین هو گم شده. و حدس بزن چی؟
جیمین: اون دختر دوست دختر منه.
تهیونگ: چرا به من میگی؟
جیمین: به عنوان سرگردی که خودش شخصا الان تو ماموریته باید پیدا کردنش برات اسون باشه.
تهیونگ: نگو ازم میخوای پیداش کنم!
جیمین: دقیقا همینو ازت میخوام. برادر اون دختر داخل دبیرستانیه که تو برای ماموریتت بهش اعزام شدی، جئون جونگ کوک. با یه دستکاری نه چندان تمیز اسمارو عوض کرده تا جای خواهرش به اونجا بره. فکر اینم که کار برادرشه از سرت بیرون کن، دلایل زیادی دارم تا مطمئن باشم کار اون نیست.
تهیونگ: گ...گفتی جئون جونگ کوک؟!
جیمین: از کل حرفای من فقط همینو متوجه شدی؟ آره جئو...
تهیونگ: من باید برم
جیمین: یادت نره چی ازت خواستم.
بدون هیچ جوابی تنهاش گذاشتم، یعنی اون پسر خودشو جای خواهرش جا زده؟ چرا گذاشتم گولم بزنی جئون؟ چرا متوجه نشدم؟ آروم باش تهیونگ ، تو الان تو ماموریتی یه وقت دیگه میتونی بهش بفهمونی بازی کردن چجوریه. اروم باش
KAMU SEDANG MEMBACA
who are you? | تو کی هستی؟
Fiksi Penggemarژانر: عاشقانه/ اسمات/جنایی/درام کاپل اصلی : ویکوک کاپل فرعی : تهکوک 🔴 در حال آپ ❌ این بوک تریسام نمیباشد