دردسر

3.1K 312 11
                                    

جونگکوک/
نامه رو باز کردم و با خوندنش حس کردم یه سطل آب یخ روم خالی کردن. خواهرم بدون هیچ اطلاع قبلی رفته بود و ازم خواسته بود تا وقتی برگرده به جای اون به مدرسه ای که بورسیه شده بود برم! اصلا با عقل جور درنمیاد. به جیمین زنگ زدم ولی اونم هیچ خبری ازش نداشت، حتی به دوست پسرش هم خبر نداده بود!
باید پیداش میکردم اما وقت زیادی نداشتم، فردا اولین روز دبیرستان خواهرم بود و باید یه فکری میکردم حتی علت رفتنش هم نگفت ، دارم دیوونه میشم.
نامجون: هی پسر آروم باش، ببین منم تو اون دبیرستان بورسیه شدم شاید بتونیم با مدیر حرف بزنیم و یه هفته رفتن خواهرتو به تاخیر بندازیم ، تا اون موقع پیداش میکنیم.
کوک: به نظرت خودم بهش فکر نکردم؟ قبول نمیکنن جزو قوانین دبیرستانه اگه روز اول حضور نداشته باشی اسمت از لیست خط میخوره.
نامجون: یااااا، مگه به همین آسونیه؟
کوک: آره به همین آسونیه
نامجون: پس فقط یه چاره برامون مونده
کوک: ببین حرفشم نزن
نامجون: راستش الان که درست نگاه میکنم دختر خوشگلی میشی
کوک: خواهشا درست نگاه نکن ، من این کارو نمیکنم
نامجون: مطمئنا خواهرت دلیل محکمی واسه این کارش داشته ، الان باید بهش کمک کنی کوک . میدونم دوست نداری اینکارو بکنی ولی یادته مادر و پدرت قبل از اینکه فوت کنن گفتن تحت هر شرایطی کنار همدیگه باشین؟ هوم یادته؟
کوک: اون رفته نه من، کسی که الان نیست اونه نه من
نامجون: اما برمیگرده
کوک: اگه برنگشت چی؟
نامجون: اون موقع از دبیرستان بیا بیرون و هرکار خواستی بکن
کوک: باید یکم فکر کنم
نامجون: باشه پس من فعلا تنهات میزارم
قاب عکسی که روی میز بود رو برداشتم و نگاهش کردم ، نامجون درست میگفت . خواهرم تنها یادگاری از مادر و پدرمه حتی اگه الان کنارم نباشه ازم خواسته کمکش کنم، پس منم اینکارو براش انجام میدم.
شب با کلی استرس برای فردا خوابم برد و صبح با صدای زنگ ساعت بیدار شدم. چشامو هنوز باز نکرده بودم که زنگ خونه به صدا دراومد.
کوک: کیه؟
نامجون: منم درو باز کن
نامجون: خب؟
کوک: خب؟!
نامجون: تصمیمتو گرفتی
کوک: اول اینکه صبح بخیر، دوما قیافتو اینجوری نکن یه جوری نگرانی انگار چه اتفاق مهمی میخواد بیفته‌. الانم بیا یه کلاه گیسی چیزی از کشوی خواهرم پیدا کن برام بیار تا من میرم حموم.
نامجون: ایوووووول پس قبول کردی بری دبیرستان آره؟
کوک: یه جوری حرف میزنی انگار من بورسیه شدم
نامجون: فقط هیجان دارم چیه مگه؟!
یک ربع بعد از حموم بیرون اومدم و لباسای خواهرمو پوشیدم ، هنوز باورم نمیشه دارم اینکارو میکنم
نامجون نگاهی از سر تا پا بهم انداخت و گفت : خب دوتا چیز اینجا مشکل اساسی داره
کوک: چی؟!
نامجون : صورتت که عالیه اصلا نیاز به میکاپ نداره، فکر کنم تو باید دختر میشدی.
کوک: حتی شوخیشم قشنگ نیست. بگو چی مشکل داره؟
نامجون: موهات و البته... سینه هات
کوک: وااااات؟
نامجون: بیین الان کلاه گیسو برات میزارم ولی چون داری نقش یه دخترو بازی میکنی ‌... خودت بفهم دیگه.
کوک: اوکی حواسم به سینه هام و دیکم هست
نامجون: خیلی راحتی
کوک: جون تو؟
نامجون: نه جون خودت؛ بیا اینارو بگیر بزار تو لباست ، قشنگ جاسازیش بکن نیفته .
کوک: شبیه اسلایمه فقط تغییر شکل نمیده
نامجون: خب احمق جای اون سینه های تختت باید چی گذاشت؟ صورتت شبیه یه بانی شیطونه ولی هیکلت فقط عضلست.
کوک: الان اینو تعریف در نظر بگیرم؟
نامجون: فقط اماده شو
خندیدم و به سمت اتاق رفتم، بعد اینکه حاضر شدم کیفمو برداشتم و به خودم تو آینه نگاه کردم
نامجون: نگاه نکن خوشگلی
کوک: واقعا رو مخمی میدونی؟
نامجون: بیا بریم
به سمت دبیرستان به راه افتادیم، فقط امیدوار بودم همه چیز خوب پیش بره و مشکلی پیش نیاد. جلوی دبیرستان که رسیدیم نامجون رفت تا چند تا خوراکی بگیره . به یه گوشه خیره شده بودم و منتظرش ایستادم تا بیاد ، تو حال خودم بودم تا اینکه یکی بهم خورد و مثل چی داشتم پخش زمین میشدم.
چشامو باز کردم اما انگار رو هوا معلق مونده موندم، وایسا ببینم الان چی شد؟ تا به خودم اومدم دیدم تو بغل یه پسر با موهای بلوند افتادم و با پوزخند مسخرش داره به من نگاه میکنه
تهیونگ: جات راحته؟!
خودمو سریع از بغلش کشیدم بیرون و صاف ایستادم
کوک: اگه شما به من نمیخوردین راحت تر بودم
بعدش سرمو جلو بردم و تو صورتش داد زدم : پس از این به بعد جلوتو نگاه کن وقتی راه میری
همه به سمت ما برگشتن و با چهره ای که ازش تعجب و ترس میبارید به ما زل زدن. ولی چرا انقدر ترسیدن، نکنه چون خیلی بلند داد زدم؟
تهیونگ: ببینم تو اصلا میدونی من کیم؟
کوک: راستش برام مهم نیست
تهیونگ: بهم میگن دردسر
کوک: خودم نمونه دردسرو همین چند دقیقه پیش دیدم
تهیونگ: خیلی حاضر جوابی بچه جون ، ولی...
نگاهی به سر تا پام انداخت و نزدیک صورتم اومد‌
تهیونگ : یه جورایی ازت خوشم میاد.

who are you? | تو کی هستی؟Onde histórias criam vida. Descubra agora