صدام کن

249 41 34
                                    

هشدار⚠️ این پارت دارای اسمات هست دوست عزیز

جئون جونگکوک|
خورشید دیگه در آسمان معلوم نبود، سورا یه گوشه نشسته بود و چند ساعتی میشد داشتم به حرفای بی سر و ته گوش میدادم. حرفای بی سر و ته کی؟خب معلومه!
جونگکوک: الان میخوای بگم اوه ممنون که وقتی خواهرم مریض بود و ویکتور قبلش با بزدلی تمام فرار کرد و بعدشم مرد ، از سورا مراقبت کردی؟
تهیونگ: فقط خواستم بدونی
جونگکوک: ببین منو کیم، خوب تو این چند سالی که به لطف تو داخل زندان و تیمارستان بودم تونستم دروغو بو بکشم. میدونی اولین بار کی تجربش کردم؟ کار خودت بود ، دومین بار هم...
تهیونگ: من نمیخواستم اینطوری بشه جونگکوک
جونگکوک: اسم منو به زبونت نیار! داشتم میگفتم. دومین بار یه ادمو اورده بودن تیمارستان میگفتن خودزنی داره . اخرش فهمیدم پدرش میزدتش! از پدر معتادش خسته بوده و ترجیح داده به عنوان یه دیوونه زندگی کنه.
تهیونگ: تورو... تورو چرا بردن تیمارستان؟
جونگکوک: من امشب اینجا میخوابم، به خاطر سورا. فردا صبحم وقتی بیدار نبود میرم، خودت یه چیزی بهش بگو.
تهیونگ: جونگ...
جونگکوک:اها راستی، اون بچه هرکی که هست ؛ مثل خودت بزرگش نکن .
تهیونگ: جونگکو...
جونگکوک: دِ لعنتی چیه؟چیه؟ از من چیزی نخواه. چرا بردنم تیمارستان؟
آستین لباسمو بالا زدم و با دیدم زخمای روی دستم سر جاش خشکش زد.
جونگکوک: واسه اینا! چون میخواستن یه زندانی که قصد ازادی با مرگ خودشو داره رو تو یه زندان دیگه زنده نگهش دارن. اینا تقصیر توئه میبینی؟ شاهکارتو میب...
نتونستم حرف دیگه ای بزنم وقتی منو یه کنار کشوند و لباشو روی لبام کوبید‌. طوری با حرص میبوسید که انگار کسی که سختی کشیده اونه نه من! سعی کردم به عقب هلش بدم اما ذره ای از جاش تکون نخورد. دستاشو به سمت پیراهنم برد و دکمه هاشو دونه به دونه باز کرد.
جونگکوک: و...ولم کن، عوضی!
لباشو روی خط فکم کشید و به گردنم رسید، در حالی که میتونستم صدای نفس کشیدنشو بشنوم گفت: نباید به تنی که مال من بود اسیب میزدی. به قلبت اسیب زدم باشه! اما خودم درستش میکنم
لاله گوشمو بین لباش گرفت و با زبونش باهاش بازی میکرد. لعنتی! حتی نمیتونستم کاری بکنم، انگار یه قسمت از وجودم به ایستادن تو همون وضعیت منو محکوم کرده بود.
جونگکوک: ن...نکن، نک...
لباشو روی دستام و بعد شکمم گذاشت ، تک به تک جاهایی که زخم بودو اروم بوسید و دکمه شلوارمو باز کرد .
جونگکوک: ازت متنفرم نمیفهمی؟ از...
لحظه ای بعد شلوار و باکسرمو باهم دراورد و عضومو داخل دهنش برد.
لبامو روی هم فشار میدادم تا صدام درنیاد، اگه سورا مارو میدید همه چی بهم میریخت.
زبونشو روی سر دیکم کشید که نتونستم جلوی صدامو بگیرم و لبام از هم باز شد
جونگکوک: نک...آههه...نکن
عضومو از داخل دهنش بیرون اورد و درحالی که با زبونش اونو لیس میزد گفت: صدام کن... اسممو صدا کن وگرنه سورا همه چیو میبینه.
جونگکوک: لعنتی تو وجدان... آههه
دوباره دیکمو داخل دهنش برد و با سرعت بیشتری حرکت میکرد. حس گرما و لذتی که داشتم مانع از این میشد که به هرچیز دیگه ای فکر کنم. رونمو چنگ زد که دوباره صدام بلند شد و خواست سورا رو صدا بزنه که دستمو داخل موهاش بردم و مجبورش کردم کارشو ادامه بده.
جونگکوک: ف...آههه فاک ته...
تهیونگ: اووووم
سرعتشو بیشتر کرد و حس میکردم چند لحظه تا بیهوش شدنم نمونده که داخل دهنش ارضا شدم.
همه کاممو قورت داد و وقتی بلند شد بوسه سبکی روی لبام گذاشت که بعد اون همه جا جلوی چشمام روبه تاریکی رفت.

همه کاممو قورت داد و وقتی بلند شد بوسه سبکی روی لبام گذاشت که بعد اون همه جا جلوی چشمام روبه تاریکی رفت

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

سورا کوچولومون 💫

آپ پارت بعد: 40 ووت + 20 کامنت

who are you? | تو کی هستی؟Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ