تهیونگ/ وقتی چشمامو باز کردم متوجه شدم ساعت هاست روی شونه جونگکوک خوابم برده. ساعت، ۸ شبو نشون میداد و آسمون کاملا تاریک شده بود. تهیونگ: افسر جئون کوک: اوه بیدار شدی؟ حالت بهتره؟ تهیونگ: باید یه چیزیو بهت بگم کوک: اوووو سرگرد کیم خودتم که داری غیر رسمی باهام حرف میزنی تهیونگ: من خواهرتو کش... دستشو گذاشت رو دهنم و به چشام خیره شد، هیچ تردیدی تو نگاهش نبود ولی نمیدونستم وقتی بفهمه من خواهرشو کشتم قراره چه واکنشی نشون بده. کوک: تو خواهرمو نکشتی! چشام تا بیشترین حد خودش باز شده بود، اون از کجا ... دستشو از روی دهنم برداشت که گفتم: تو از کجا میدونی ؟ من خودم یادمه... همه چیو! کوک: مثل اینکه باورت نمیشه. گوشیش رو دراورد و یه فیلمو شروع به پخش کرد. صبر کن، این که منم! یه شلیک ، سه شلیک، پنج شلیک! واقعا جین هو رو کشتم. همسر خودمو کشته بودم. کوک: گوش کن، تیرا به بدنش افقی برخورد کرده و از زاویه ای که تو ایستاده بودی امکان نداشته اون شلیکا برای تو بوده باشه. یادت نمیاد شخص دیگه ای تو اتاق حضور داشته یا نه؟ سرگرد کیم خواهش میکنم سعی کن یادت بیاری تهیونگ: من ... من نمیدونم . همه چی خیلی مبهمه. کوک: باشه، به خودت فشار نیار. پیداش میکنیم تهیونگ: چرا انقدر مطمئنی من اونو نکشتم در حالی که خودمم به خودم مطمئن نیستم؟ کوک: شاید چون با شناختم نه، با منطقم میرم جلو. تهیونگ: منظورت چیه؟ کوک: آدمارو شناختم سرگرد کیم، میدونم هرچیزی از هرکسی برمیاد حتی شما که صادقانه ترین نگاهو دارین! اما من با منطقم گناهکارو از بی گناه تشخیص میدم. شاید امروز بی گناه و فردا... گناهکار باشی. هرچی منطق بگه. تهیونگ: یعنی اگه تمام شواهد انگشت روی من بزارن تو باورش میکنی؟ کوک: من باید برم. تهیونگ: افسر جئون! تو یه چشم به هم زدن از جلوم ناپدید شد. سال ها از خودم پرسیدم چرا گذشته و فقط اون شبی که جین هو کشته شده بود رو به یاد نمیارم، اما اخرش بازم به یه نفر میرسید، قاتل جین هو. صدای زنگ گوشیم از کشو به گوش میرسید. بلند شدم و با دیدن اسمی که روی گوشیم بود انگار سرم تیر کشید. تهیونگ: بله پدر با حالت عصبانی و انگار که گریه کرده باشه گفت: کدوم گوری بودی تهیونگ؟ خواهرتو کشتن. جیسو رو کشتن. شوخی بود ... نه... نه این امکان نداشت. چرا امروز ؟ گوشی رو بدون هیچ حرفی نگه داشته بودم که یکی از افسرا با نامه ای تو دستش داخل اومد ، بعد دادنش رفت و با چشمایی که از سردرد تار میدیدن نامه رو باز کردم. (( اوپس،دیدی چی شد؟ خواهرتو از دست دادی کیم تهیونگ! دوست داری نفر بعدی کی باشه؟)) تهیونگ: پدر هنوز اونجایی؟ خواستم باهاش حرف بزنم، بهش بگم هرچقدر میتونه از اینجا دور بشه ولی قطع کرده بود.
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
کیم جیسو_ خواهر کیم تهیونگ ● اگه تیزر پارت قبلو دیده باشین یه چیزایی فهمیدین 😉