شازده بداخلاق

445 76 7
                                    

جین/
با سردرد بدی از خواب بیدار شدم، وقتی چشمامو باز کردم تو یه خونه بودم که هیچ چیزش برام آشنایی نداشت به جز ادمی که مثل طلبکارا تو چهارچوب در ایستاده بود.
نامجون: بلاخره بیدار شدی؟
جین: سرم داره میترکه. من اینجا چیکار میکنم؟
نامجون ابروهاشو بالا انداخت و پرسید: یعنی دیشبو یادت نمیاد؟
دیشب؟ قرار بود بریم شام بخوریم و بعدش... بعدش دیگه هیچی یادم نیست.
جین: اوووم نه
نامجون: عالی شد!
جین: میشه یه دوش بگیرم
نامجون: به تهیونگ زنگ زدم بگم امروز نمیایم ولی گوشیش در دسترس نبود. بهش پیام دادم
جین: خوبه
نامجون: واقعا هیچی یادت نیست؟
جین: نه! میرم دوش بگیرم
نامجون: برات حوله و لباس تمیز میارم
جین: ممنونم
آه جین معلوم نیست دیشب چیکار کردی که انقدر سوال میپرسه. چند تا عطر روی میز جلوی سینک قرار داشت ، یکیشو برداشتم و بو کردم ؛ عطر مورد علاقم بود. همونی که هر روز ازش استفاده میکرد. نامجون کاری میکنی کنترلمو از دست بدم.
کوک/
کوک: " شازده کوچولو پرسید:وفاداری یعنی چی؟ روباره گفت: یعنی اگه تو سیارت یه گل دیگه بود تو عاشق گل خودت باشی "
تهیونگ : " شازده کوچولو گفت: غم انگیز تر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه؟ روباه گفت : بری و کسی متوجه نشه "
کتابو بستم و از اومدنش یه نفس راحت کشیدم.
کوک: اوه از کی اینجایی؟ یهو کجا غیبت زد؟
تهیونگ: بهت میگفت فلاور مگه نه؟ وی رو میگم.
کوک: درسته
تهیونگ: ولی به نظرم تو روباهی.
کوک: از اینکه برای کسی چیزی باشم غیر خودم خسته شدم
تهیونگ: منم از اینکه برای همه خودمم ولی چیزی نیستم خسته شدم.
کوک: وی حالش خوبه؟
تهیونگ: مطمئن باش حواسم به برادرم بیشتر از تو هست
کوک: اگه حواست بود پس چرا حافظشو... هووف خواستم فقط بگم یه جوری وانمود کن که کسی متوجه نشه همون سرگرد قبلی نیستی.
تهیونگ: قرار بود من به جاش حافظمو از دست بدم
کوک: چ...چی؟
تهیونگ: به موقعش میفهمی
کوک: آیگووو دارم دیوونه میشم. دیوونه... وی کی برمیگرده؟
تهیونگ: معلوم نیست ، شاید وقتی دلیلی برای برگشتن داشت. اون حل مسئله خواهرتو به من سپرد چون احتمال میداد پای دوتا قاتل درمیونه ، یکی قاتل جیسو یکی جین هو. اون به خواهر خودش رسیدگی میکنه منم به خواهر تو. حالا فهمیدی یا بیشتر خودمو خسته کنم برات توضیح بدم؟
الحق که این آدم روانیه! نه نه نمیتونم باهاش یه جا نفس بکشم چه برسه بتونم باهاش همکاری کنم.
کوک: حس میکنم هرچی دردسر کشیدیم تقصیر توئه
تهیونگ: کشیدیم؟ منظورت تو و ویکتوره؟ ببین منو قیافم شبیه ادماییه که واسه تفریح کردن زندگی کرده؟
نمیخواستم بهش حق بدم ولی اون زخم روی گردنش، حالت نگاهش، قاطعیت حرف زدنش و محکم راه رفتنش همه و همه باعث میشد باور کنم این آدم خیلی سختی کشیده. خیلی زیاد!
کوک: شمارتو بهم بده
تهیونگ: علت؟
کوک: مگه نیومدی کمکم کنی قاتل خواهرمو...
تهیونگ: اوکی گوشیتو بده من ، انقدرم راه نرو حرف از قاتل بزن.
گوشیمو گرفت و پرسیدم: با همه اینجوری رفتار میکنی؟
تهیونگ: تو همه نیستی. بگیر، به اسم سرگرد کیم سیو کردم
چشم غره ای بهش رفتم که البته ندید، وقتی از دفتر خارج شدم سریع تو مخاطبینم رفتم و روی ادیت اسمش زدم، از سرگرد کیم به شازده بداخلاق تغییرش دادم و گوشیمو خاموش کردم.
تهیونگ: "تو همه نیستی روباه کوچولو"

●دقت کردین چیشد؟ پارت قبلو و قبل ترشو مو به مو خوندین؟ خب اگه متوجه نشدین یه فلش بک بزنین و دوباره این تیکه رو بخونین👇

●دقت کردین چیشد؟ پارت قبلو و قبل ترشو مو به مو خوندین؟ خب اگه متوجه نشدین یه فلش بک بزنین و دوباره این تیکه رو بخونین👇

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

درواقع میخواستن تهیونگ حافظشو از دست بده چون از همه چی خبر داشت ، از اینکه اسما عوض شده، پدرش چه کارایی کرده بود و... اما طی اتفاقاتی که بعدا میفهمین وی حافظشو به جای اون از دست داد.

who are you? | تو کی هستی؟Where stories live. Discover now