بزار برم

1.2K 191 10
                                    

جونگکوک/
در خونشو باز کرد و منو به سمت داخل هل داد.
خونش با تِم سفید و خاکستری دیزاین شده بود، چند تا گل روی میز وسط سالن قرار داشت و دیوارا با چوب پوشیده شده بود.
باید اعتراف میکردم خوش سلیقس.
خودشو روی کاناپه ولو کرد و سرشو به طرف من چرخوند.
تهیونگ: چرا مثل مجسمه وایسادی؟ بشین
حالم زیاد خوب نبود، خیلی خوابم میومد اما میخواستم زودتر از این وضع خلاص بشم
جونگکوک:میشه برام یه تاکسی بگیری؟
تهیونگ تو جاش نیم خیز شد و گفت: نه!
جونگکوک: ببین الان وقت سر به سر گذاشتن با من نیست
تهیونگ: میبینم زبونت دوباره باز شده
جونگکوک:تهیونگ!
تهیونگ: جانم؟
حس میکردم تمام صورتم داره اتیش میگیره، داره باهام لاس میزنه؟ نکنه عقلشو از دست داده؟
جونگکوک: تو... تو خجالت نمیکشی؟
تهیونگ: قرمز شدی فلاور، تب داری. بشین همینجا برات دارو بیارم بعدش استراحت کن
جونگکوک پوفی کرد و به حالت گریه گفت: فقط میخوام برم
تهیونگ: نمیشه
جونگکوک: چرا؟ها؟ چرا نمیشه مگه گروگان گفتی؟
تهیونگ: شاید
وقتی دیدم حریفش نمیشم یه گوشه نشستم و به حالت عصبی پاهامو تکون میدادم. بعد چند ثانیه با یه لیوان و قرص تو دستش برگشت
تهیونگ: بگیر
نگاهی به دستاش انداختم ، اون دستای کشیده فقط دور کمر کسی که دوسش داره قشنگ میشه . نه نه! این چه فکراییه من میکنم.
سریع اب و قرصو ازش گرفتم و خوردم، موهامو بهم ریخت و گفت: پسر خوب
یهو هرچی اب توی دهنم بود با شدت زیادی بیرون ریخت، به سرفه افتاده بودم اما همونطور از شدت شوک بهش گفتم: م... من... پسر...ن...نیستم
تهیونگ: خب ، اره! معلومه فقط...
جونگکوک: فقط...چ...چی؟
تهیونگ: نفس بکش، خب موهات نسبتا کوتاهه در مقابل بقیه دخترا ، واسه همین از دهنم در رفت. یه جورایی خب... تیکه کلاممه.
هنوز قانع نشده بودم اما به تکون دادن سرم اکتفا کردم.
_________________________________________

سلااااام حالتون چطوره؟😃
به خاطر اینکه دوست داشتین امروز دوتا پارت آپ کردم😆
راستی فیک جدیدو خوندین؟
Someone like you اسمش
تو اکانتم برین و حتما یه سر بهش یعنی اخرین استوری که شروع کردم نوشتن بزنین.
کامنت یادتون نره💜

who are you? | تو کی هستی؟Onde histórias criam vida. Descubra agora