عاشقشم

927 159 11
                                    

نامجون/
نامجون: به نفعته کوک صحیح و سالم باشه
جین: ببینم مارو چی فرض کردی؟ سردسته مافیا؟
نامجون: دوباره بهش زنگ بزن
جین: نه
نامجون: زنگ بزن
جین: از کجا پریدین وسط زندگیمون موندم
کوک/
کوک: ت... تهیونگ اروم باش
تهیونگ: پس تمام این مدت با یکی دیگه رابطه داشتی اره؟ عجب
ده ثانیه گذشت... یک دقیقه گذشت... پنج دقیقه گذشت اما تهیونگ فقط خیره به کف اتاق ایستاده بود.
کوک: چرا هیچی نمیگی؟
تهیونگ: میدونه دخ...
صدای تلفن بیشتر از هر زمان دیگه ای بی موقع بود.
تهیونگ: بله جین
جین: کی میاین
تهیونگ: فقط من میام، جونگکوک هرجا میخواد میتونه بره
جین: چی؟ ولش نکن... الو؟ الو تهیونگ
تهیونگ چمدونشو برداشت و بدون هیچ درنگی سمت در رفت.
تهیونگ: هزینه هتلو پرداخت کردم پس هرجا میخوای میتونی از این به بعد بری.
کوک: ته...
نزاشت حرفمو بزنم و درو پشت سرش بست و رفت. یعنی واقعا بیخیال من شد؟ الان باید خوشحال باشم ولی چرا حس میکنم مثل یه کتابی که تا حالا خونده هم نشده یه گوشه افتادم؟
تهیونگ/
فلاوِر؟ اره ولی گلی که خشک شده، گلی که دیگه لای کتاب یه گوشه افتاده. بخشش واژه قشنگیه، ولی تا وقتی به خودت بدی نشده باشه.
تاکسی گرفتم و به سمت ادرسی که جین برام فرستاده بود به راه افتادم، هوا افتابی بود و دست کمی از یه روز عالی نداشت، همون روزایی که میشد به جای نگاه کردن به وضع داغونم به آسمون صاف نگاه کنم.
داشت داخل ماشین خوابم میبرد که گوشیم زنگ زد.
تهیونگ: دوباره چیه؟
جین: تهیونگ
تهیونگ: چیشده چرا صدات میلرزه؟
جین: ک...کوک تو دردسر افتاده. هرجا هستی خودتو بهش برسون
تهیونگ: منظورت چیه؟ جین؟ جین جواب بده. لعنتی
با صدایی که سعی میکردم از عصبانیت نلرزه به راننده گفتم : برگرد همونجایی که منو سوار کردی
عصبانیت ؟ شایدم ترس...
نفهمیدم خودمو چجوری به هتل رسوندم فقط وقتی به خودم اومدم که جلوی در اتاق ایستاده بودم و اسمشو صدا میزدم
تهیونگ: جونگکوک درو باز کن، جونگکوک
سمت لابی هتل رفتم و کلید اضطراری رو گرفتم. وقتی درو باز کردم... کوک!
کوک: تهیونگ
شوگا: به به ببین کی اینجاست، کیم تهیونگ، وارث بزرگ.
جونگکوک دست و پاهاش به تخت بسته شده بود و لباسش تا نصفه پاره شد بود. تهیونگ امروز برای بار دوم ازت متنفر شدم
تهیونگ: بزار اون بره
شوگا: اون وقت چرا؟ تهیونگ جفتمون مردیم ولی خب... بیا رو راست باشیم، تو از دخترا خوشت میاد اینطور نیست؟ اون به کارت نمیاد
تهیونگ: چی میخوای؟
شوگا: اوممم، شاید این پسر سکسیو
تهیونگ: دهنتو ببند
کوک: ته...تهیونگ
تهیونگ: تو حرف نزن...نزن
کوک: متاسفم که بهت نگف...
تهیونگ: میدونستم
کوک: منظورت چیه؟
تهیونگ: ببینم نکنه عاشقم شدی؟
کوک: چی؟!
تهیونگ: چیه نکنه پسرا... نمیتونن عاشق یه پسر دیگه بشن؟
کوک: ت... تو از کجا فهمیدی من پسرم؟! کی فهمیدی؟
شوگا: اووووو مثل اینکه اینجا همه همدیگرو بازی دادن
تهیونگ: ولش کن مین یونگی
شوگا: یه دلیل بهم بده که اینکارو بکنم
تهیونگ: عاشقشم، فهمیدی لعنتی عاشقشم!

who are you? | تو کی هستی؟Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin