کوک/
خودکارو کلافه تو دستم گرفته بودم و تکونش میدادم. به این فکر میکردم سرگرد کیم پیشنهادمو قبول میکنه یا نه! شاید اصلا بخواد خواهرمو فراموش کنه و سمت این داستانا نره. ولی ... اه باز صدای این تلفن رو اعصاب من رفت.
کوک: بله جیهوپ؟
جیهوپ: چطوری کوک؟
کوک: کارتو بگو
جیهوپ: فقط خواستم ببینم خوبی یا نه. کوک من سال ها با تو و وی رفیق بودم. بیشتر از هرکس دیگه شاهد عشقتون به همدیگه بودم. به خاطر شما کسی که دوسش داشتمو، شوگارو لو دادم و الان پشت میله های زندانه. نکن کوک... من... من نمیدونم چیکار کنم باورم کنی ولی اگه وی بود الان با یه بطری مشروب میومد پیشم. میشه بیای؟
کوک: جیهوپ ، وی دیگه نیست. آره شوگا رو لو دادی ولی انتظار نداشته باش ازت تشکر کنم ! بعد گیر افتادن شوگا رابطت تو دبیرستان با وی بهتر شد و یکی از بهترین رفیقاش بودی. ولی الان همه چی تموم شده
جیهوپ: کو...
کوک: دیگه قطع میکنم.
شاید اشتباه میکردم، اما اعتماد واسه من مرد. من حتی دیگه به اونی که فلاور صدام میکرد هم دیگه اعتمادی ندارم. حتی اونی که عاشقش بودم. چون رفت! میبینی؟ حس کردی چقدر درناکه مگه نه؟ اینکه همه چی درست بشه و یهو... زندگیتو ازت بگیرن. وی همه زندگی من بود...
نامجون: خوش اومدید فرمانده پارک. سرگرد کیم منتظرتون بودن.
جیمین: افسر جدید اومده؟
نامجون: اوه، بله.
جیمین: میخوام ببینمش
نامجون: چ... چی نه. یعنی نمیشه، امروز سرش خیلی شلوغه حتما در وقت مناسب تری میگم بیاد خدمتتون.
جیمین: باشه مشکلی نیست
جین: چی میگه؟
نامجون: میخواست جونگکوک رو ببینه
جین: فقط همینو کم داشتیم. ندیدش که؟
نامجون: نه البته فعلا نه، جیمین همه چیو میدونه، دهن باز کنه... نمیخوام اصلا بهش فکر کنم!
جین: قیافتو شبیه این ادمای گریون نکن
نامجون: اخخخ که چقدر مشکلات الان حل شد
کوک/
نامجون: روز دوم کارت چطور پیش میره؟
کوک: خوب.
جین: افسر جئون، فرمانده پارک تورو خواسته
نامجون: چ ... چی میگی؟
کوک: کی هست؟
جین: برو دفتر سرگرد کیم میفهمی
نامجون:ن.. نرو کوک
کوک: نامجون چت شد؟ بشین من الان کارم تموم میشه
با اینکه فکرم درگیر رفتار نامجون شده بود به دفتر سرگرد کیم رفتم ، خواستم سلام کنم که ... انگار برق بهم وصل کردن.
کوک: پ... پارک جیمین؟
جیمین: خودمم افسر جئون
تهیونگ: شما همدیگرو میشناسین؟
جیمین: البته! یه اشنایی خیلی قدیمی باهم داریم. چرا نمیشینی کوک؟
کوک: بهتره من از حضورتون مرخص بشم. با اجازتو... تهیونگ چی شد؟
انقدر بلند داد زدم که حس کردم الان همه تو اتاق میریزن. تهیونگ یهو وسایل رو میزو انداخت و وسط اتاق مثل یه ماهی که از تنگ افتاده بیرون سعی داشت نفس بشه.
کوک: ته... سرگرد کیم چت شده؟
کوک از ذهن تهیونگ خبر نداشت، نمیدونست همین الان صحنه قتل جین هو یادش اومده... نمیدونست و همین درد داشت.
تهیونگ: ق...قرصام
با دستپاچگی سمت کشوها رفتم و چند تا قرصو بیرون اوردم. یکیشو به سختی ازم گرفت و درشو باز کردم. یه دونه ازش داخل دهنش گذاشتم که حس کردم ضربان قلبش به حالت عادی برگشته. چرا انقدر زدن این قلب برام مهم بود؟ دستمو گذاشتم رو قلبت سرگرد کیم که مطمئن بشم نمیمیری! انگار تنها کسی که بهش اعتماد دارم تویی ولی نمیدونم چرا.
جیمین زیر لب حرفی زد و با وجود اینکه متوجه نشدم دربارش کنجکاوی نکردم. وقتی بیرون رفت فقط جسم خسته تهیونگ بود که تو بغلم افتاده بود.
جیمین: هنوزم عاشقین احمقا!● به خاطر گل روی ماهتون یه پارت دیگه هم آپ کردم. امشب مردمممم از خستگی، حمایت یادتون نره :))
VOCÊ ESTÁ LENDO
who are you? | تو کی هستی؟
Fanficژانر: عاشقانه/ اسمات/جنایی/درام کاپل اصلی : ویکوک کاپل فرعی : تهکوک 🔴 در حال آپ ❌ این بوک تریسام نمیباشد