خونه ی دیان

457 41 2
                                    

#پارت44

سر گیجه داشت اما جلوی خنده اش را نمیتوانست بگیرد: نگاش کن چه قفل احمقی
هی وایسا سرجات
شریل با یک دستش کتف هلن را گرفته بود تا تعادلش را نگه دارد و با دست دیگرش سعی داشت کلید را در قفل بکند: قفل مضحک
هلن حالش بدتر از او بود: چه بامزه قففف ففف
هردو نگاهی ردو بدل کردند و دوباره صدای بلند خنده‌شان بلند شد
شریل گفت: یواش بخنددد نمیخوایم که اون اقا رو بیدار کنیم
به گلدان بلند دم راه پله اشاره کرد
هلن سرش را تکان داد: هییی برو خونتون بخوااب
با بیشتر شدن وزن شریل هلن هم تعادلش را از دست داد و روی زمین پخش شدند: هییی فک کنم الان یه سیاهچاله مارو کشید پایین
هلن تایید کرد: به یه سفینه برای بیرون اومدن لازم داریم!
شریل پس از بلند شدن دوباره با قفل ور رفت که هلن کشدار گفت: کلیدو اشتباه داری میکنی
کلیدی که شریل در دست داشت را از او گرفت: هیی این کلیده زنده‌اس!
شریل هیجان زده سرش را به هلن چسباندو خیره ی کلید شد: آرههههه داره تکون میخورههه
هلن گیج خندید: فک کنم درو باید یجور دیگ باز کنیم
شریل پرسید: چجوریی ییی ییی
صدایش را چندبار مانند انعکاس تکرار کرد و هلن متفکر گفت: شاید با اثر انگشت باز شه
و سپس انگشت اشاره‌اش را روی جای قفل گذاشت: باید تمرکز کنم
چشمانش را بست و خیلی جدی مشغول تمرکز شد
با باز شدن در جیغ خفه ای کشید: من یه جادوگرممممم
شریل که نگه داشتن تعادلش خارج از توانش بود آویزون هلن گفت: این عالیه
میتونی کونمو اینجوری گنده کنی؟
چشمان دو دو زن هردو روی در باز شده اومد: هی شریل یکی تو خونته
نگاه شریل تازه به دیان پشت در افتاد: هی دزد!
هلن با تعجب انگشتش را روی لپ دیان فشار داد: تو خیلیی شبیه دیانی
سکسکه ای زد: شاید خواهر دوقلوش دزده!
شریل دم در دراز کشید: من همینجا میشینم تا فرار نکنه
خیای طول نکشید که صدای خرو پفش بلند شد
هلن هم در را بست: منم نمیزارم فرار کنی
کمی طول کشید تا خواش متوجه شد پشت در است و دزد را در خانه گذاشته: هی هی
خواهر دوقلوی دیاان
درو باز کن
انگشتش را باز روی قفل گذاشت: نکنی هم فرقی نداره خودم میتونم
دیان دوباره در را باز کرد و کلافه و شاکی به آن دو خیره شد
هلن پرسید: چرا نرفتی خونه دیانو بدزدی؟
سکسکه!
دیان ابروی چپش بالا رفته بود و قابلیت کشتن آن دو احمق را هم داشت
از کتف شریل غرق در خواب گرفتو داخل کشیدش
هلن جیغ کشید: هییییی گروگان گیری جرمهههه
دیان سریع اوراهم داخل کشید و در را بست: ساکتتتت
هلن چشمانش دو دو میزد و تار میدید: خونه ی شریل خیلی شبیه خونه ی دیانه!
جلوی خنده ها و چرتو پرت هایش را نمیتوانست بگیرد
دیان کفری دست روی صورتش کشید: اینجا خونه ی دیانه!
سکسکه!
روی زمین نشست: مطمئنی؟
سپس چندبار انگشتش را روی زمین زد: اره شاید اینجا خونه ی دیان باشه
خنگ سرش را کج کرد: ینی شریل با دیان زندگی میکنه؟
چرا تاحالا من ندیدمش؟
شاید من با اونا زندگی نمیکنم
دیان تاحالا هلن را این گونه مست ندیده بود
خماری‌اش را دیده بود ولی مستی اش را نه
پس وقتی ساعت سه نصفه شب دم خانه‌اش ظاهر شده بودند قطعا تعجب میکرد
نگاهش روی شریل چرخید؛ غرق خواب بود
اخم کرد؛ مطمئن بود این مستی هم از دسته گل های شریل است
هلن روی کف پوش چهاردستو پا شده بود: هی دزد
یواش راه برو نمیخوای که هیولاهای کوچیکو له کنی
و خودش به حرف مسخره‌اش حسابی خندید
حالتش مانند مستی خالی نبود و دیان را به مصرف قرص مشکوک میکرد

FingersWhere stories live. Discover now