#پارت33
با اخم جلوتر رفتو زیرلب غر زد: باورم نمیشه تونستی راضیم کنی رات بدم
اِریس شرورانه خندیدو تابی به موهایش داد: عزیزم اصلاح کن جملتو
راضیت نکردم!
مجبورت کردم
سپس جام شرابش را به سمت عقب گرفت تا پاسکال بی نوا برای بار سوم آن را پر کند
پاسکال لنگان لنگان به آن زوج بی رحم نزدیک شد و برای اِریس جامش را پر کرد
اِریس با دیدن پاهای زخمی پاسکال لبخند رضایت مندی زدو بازوی تومارا در دست فشرد:خدای من
اینجا از اخرین بار خیلی تغییر کرده
چیزی بیشتر از خیلی
توما تایید کرد: اره میدونی
بعد از جریانات سه سال پیش خیلی چیزارو باید تغییر میدادیم
سپس دست اِریس نیمه برهنه را کشیدو گفت: نظرت با یه تور چیه مادام؟
اِریس زیر چونه اش را نوازش کرد: اگه مثل همون موقع که اموزشت میدادم حیوون خوبی باشی چرا که نه؟
وارد سالن بزرگ شدند و چشمان هردو درخشید
سالن شو بزرگ که مخصوص فروش بود تغییری اساسی کرده بود
حالا دقیقا مانند هفته های مد پاریس دو طرف آن طندلی با قفس های زیرشان و در میان آنها راهی با فرش سرخ اماده شده بود
البته که این سالن تنها برای تمرین ساب ها بود
بار مشروبات سمت چپ و زیر بار بازهم تماما با قفس های فلزی پر شده بود
چند راهرو به سالن اصلی میخورد
توما دست دور شانه ی اِریس انداخت: ببین!
محل اموزش از راهرو ها تفکیک میشه
راهرو های صورتی با خطوط ابی مخصوص لیتل ها
راهرو های بنفش قرمز سیاه برای اسلیو ها به تفکیک میزان تحملشون
راهروی سفید برای سوئیچ ها
و اون راهروی تنگو مخوف اخر هم مخصوص برت های سرکشمونه
و اون سمت هم اموزش پت
وانیلا ها و بقیه ی رول هارو جدا میکنیم توی زیر زمین
اِریس با هیجان و ایده های شیطانی به همه جا خیره بود و پرسید: دام ها چی؟
توما سر تکان داد: اوناهم ب ترتیبی همین شکلی تقریبا میرن طبقه ی بالا
تقریبا شکل مجموعه مانند لانه ی زنبوری بود که به صورت کلونی بهم دیگر با راهرو های رنگارنگ میپیوستند
توما همانطور که قول تور داده بود اِریس را به بخش پزشکی و بخش ساخت وسایل اس امی
روم های مخصوص اموزش سکس بردو با نگاهی عمیق ب اِریس گفت: سوپرایزو گذاشتم برای اخر
چشمان اِریس برق زدند وقتی توما اورا به سالنی بزرگ مانند سالن تئاتر برد
نصفی صندلی و نصفی بالشتک هایی برای نشستن ساب ها اماده شده بود
اما چیزی که از تمامشان چشم گیر تر بود صحنه ی بزرگ سالن بود که پر بود از انواع ماشین های سکس و شکنجه و ابزار بی دی اس امی مناسب تنبیه بازی و حتی گروپ سکس
توما به اِریس نزدیک شدو حشری گفت: اینجا جاییه که پابلیک هارو هفته ای یک یا دوبار انجام میدیم و تمام افراد مجموعه موظفن با دقت تماشا کنن
مهم تر از همه چندبار وسط نمایش رای گیری داریم از همه برای انتخاب تنبیه یا بازی بعدی
بهتر از این نمیشد!
اِریس در ذهنش گفت و بدجنس به توما خیره شد
موهایش را در پنجه های قدرتمندش اسیر کرد: مثلا هفته ای یکی دوبار اینجوری اسلیو های سرکشو تنبیه کنیم هوم؟
دقیقا چیزی بود که توما به آن فکر میکرد و نفس هایش را تند کرده بود
اِریس سیلی ای بر گونش زد: فکر کن!
تمام اسلیو های مجموعه رای بدن که چجوری تورو به فاک بدیم!
عالی نیست؟!
پاسکال متعجب به اِریس و توما از عقب نگاه میکرد
این اولین بار بود که درباره ی علاقه ی توما به پابلیک چیزی میشنید
و از دیک بادکرده ی توما در شلوارش مشخص بود علاقه ی زیادی هم دارد!
انگار اِریس بیش از چیزی که فکر میکرد روی او تسلط داشت و به او نزدیک بود
با یاداوری دردی که بخاطر فضولی به پاهایش داده بودند سرش را پایین انداخت تا دوباره هوس کتک زدنش را نکنند
اِریس از دیدن به نفس نفس افتادن و نیازمند شدن توما نهایت لذت را میبرد اما تمایلی نداشت بدون تماشاچی اورا به زانو بکشد: افراد مجموعه کجان؟
کل مدت چیزی ندیدیم!
توما که تازه گردن صاف کرده بود با حرص گفت: اسلیو های جدید رو تازه تحویل گرفتیم
تا حسابی زهره چشم نگیریمو ادب نشن نمیاریمشون اینجا
خطرناکه
اِریس تعجب کرد: محافظه کار شدی
توما اخم کرد: نمیخوام دوباره مثل سه سال پیش اونجوری توی خطر قرار بگیرم
مخصوصا الان که کارمون رو گسترش دادیم
چیزای زیادی برای از دست دادن هست
اِریس شانه بالا انداختو به سمت پاسکال برگشت
انقدر ناگهانی که پاسکال از ترس تکونی خورد: هی احمق!
به چی زل زدی؟
پاسکال به تپه پته افتاد؛ خشم این زن ترسناک بود: هیچ..ی خانو...م
اِریس بطری شراب را از دستش کشید و با غیض گفت: میخوام برم پیش گلایل
بیوفت جلو
پاسکال چشمی گفت و در دل برای گلایل افسوس خورد
بیچاره گلایلی که حالا ممکن بود زیر تیرباران قرار بگیرد🍁یجوری شرایط بده که هر لحظه ای که وی پی ان وصل میشه بدو بدو باید همه ی کارارو باش انجام داد وگرنه دیگه نمیشه کاری کرد تا فرصت بعدی😑😂🍁
اِریس حسابی عوض شد نه؟
نظر و ووت یادتون نره عشقا💜

ESTÁS LEYENDO
Fingers
Romanceدستش را خشن میان شیار کصش کشید: لذتی نبردی؟ میان پایش هنوز مرطوب بود چوچولش را فشرد و خیره ی چهره ی جمع شده از درد هلن شد: میخواستی نجات پیدا کنی؟ نمیخواست خودش که میدانست نمیخواست به نفس نفس افتاد: نه لبخند زد: دختر هورنیه من لبانش را به دندان کشید...