پیرسینگ

79 3 0
                                    

#پارت95

با حرف دارسیا ناله هایش شدت گرفت و کم کم انگشت شست دارسیا داخل دهانش شد
صدای ناله های شریل و حرکات جوزف تا حدی دارسیا را هم از خود بی خود کرده بود
ارام نیم تنه ی مشکی و شلوار ورزشی را از تنش بیرون کشید: کافیه جوزف!
شریل به غرولند و التماس افتاد: نه نه لطفا
لطفا اینکارو باهام نکن
دارسیا خندید و زانوهایش را دوطرف صورت شریل گذاشت و به جوزف گفت: کصش امادس
وقتشه ازش لذت ببری جوزف
تشکرش بلندشد و شریل از حرفش خوشنود شد
دارسیا کصش را بالای صورت شریل نگه داشت و با ورود دیک جوزف درونش روی صورتش نشست: بوش کن شریل
میتونی بوی کصمو احساس کنی؟ همونی که داری زیرش خفه میشی!
شریل ناله ی بلندی از دخول جوزف کرد و نفس های عمیق کشید
دارسیا شروع به حرکت دادن خودش روی صورت شریل کرد: همینه دختر، برای کصم بیشتر ناله کن!
شریل از شدت شهوت به سختی کمرش را حرکت میداد
و جوزف با اشاره ی دارسیا محکم تر اورا به فاک میداد
دارسیا سرش را میان پاهایش  قفل کرد و هوا را از او گرفت
چندلحظه بعد شریل به تقلا افتاد و دارسیای خبیث گفت: چیشد کوچولو؟
هوا نیست؟هوم؟؟
عرق از سرو روی هرسه نفر ریزان بود و جوزف پاهای شریل را با دو دست نگه داشته بود و محکم درونش حرکت میکرد
به قدری که دارسیا هم از حرکتشان تکان میخورد
فشار پاهایش را از دور صورتش کم کرد و بلند شد و اجازه داد شریل نفس بگیرد: زوده خفت کنم هنوز به اون دهنت نیاز دارم
بعد از دراوردن لباس زیرش دوباره روی دهان شریل نشست: با اون زبون کوچولوت پیرسینگمو پیدا کن و شروع کن به لیس زدنش
بهتره بتونی راضیم کنی
شریل به سختی چشمی زمزمه کرد و در تاریکی تمام زبانش را به امید پیرسینگی که دارسیا روی کلیتش زده بود بیرون اورد
نمیتوانست وقتی دیک نسبتا کلفت جوزف درونش محکم تلمبه میزد و فشار دارسیا روی صورتش زیاد میشد به خوبی تمرکز کند
با هر تنفسش بوی کص خیس دارسیا را احساس میکرد و بلاخره موفق به پیدا کردن پیرسینگ با زبانش شد
تند تند مشغول لیسیدنش شد: افرین سگ خوبم
همینه برام بلیسش
سپس همانطور که روی دهان شریل نشسته بود به جلو خم شد و مشغول بوسیدن جوزفی شد که با شهوت خیره شان شده بود
زبانش را درون دهان جوزف فرو کرد و از شدت بالای لیسیدن شریل به ناله افتاد
این هرزه کارش را به خوبی بلد بود
کمی از روی صورتش بلند شد تا نفس بگیرد و دوباره کصش را روی دهانش گذاشت: جوزف وقتشه بری سراغ سوراخ تنگ پشتش
شریل با شنیدن حرفش به تقلا افتاد اما بخاطر کص دارسیا روی صورتش چیز زیادی شنیده نمیشد
جوزف چندباری انگشتش زا درون سوراخ پشتش فرو برود تا اورا اماده کند و سپس سر دیکش را گذاشت
دارسیا اخطاری به شریل بی حرکت گفت: بجنب احمق اون زبونت خوب بم خدمت نکنه میبرمش!
شریل به گریه افتا ه بود و بند بند وجودش نبض میزد
سراسر تن اسیر در طنابش از شهوت میلرزید
و با وارد شدن جوزف در سوراخ پشتش تکان محکمی خورد و به سختی مشغول لیسیدن کص دارسیا شد
نفس های هرسه تند شده بود و جوزف همزمان مشغول مالیدن کلیت شریل بود
جوزف دیگر نمیتوانست جلوی خودش را بگیرد: میتونم...اه میتو...نم..بی بیام؟
حرف هایش بخاطر برخورد با تن شریل منقطع میشدند
دارسیا کلیتوریس خودش را با دو انگشتش میمالید: نگه دار خودتو
هروقت شریل ابمو توی دهنش حس کرد میتونید بیایید
با این حرف شریل به زبانش بشدت سرعت داد
ناله ی بلند دارسیا و اب گرمش داخل دهان شریل به معنای اجازه شان برای رسیدن به ارگاسمی بود که منتظرش بودند
بلافاصله هردو به شدت ارضا شدند و دارسیا از روی شریل بلند شد تا بتواند راحت نفس بکشد: بهتره همشو قورت بدی شریل!
هرسه بیجان روی زمین بودند و جوزف اولین نفری بود که صدایش بلند شد: ممنون میسترس

FingersOnde histórias criam vida. Descubra agora