از پله ها جت لیام رفتم بالا..خب اون دقیقا همینقدر پولدار بود که یه جت استار(پرفروش ترین جت بین سلب ها)شخصی داشته باشه..من وزین اخرین نفرهایی بودیم که وارد هواپیما شدیم.لویی روی یکی از اون مبل های چرمی بزرگ که با کوسن های نرم پر شده،لم داده بود.فیزی روبه روی لویی نشسته بود وآروم داشت براش یه چیزایی رو توضیح میداد،از وقتی از دستشویی اومده بودیم بیرون لو حتی برنگشته بود منو نگاه کنه وتمام مدت سرخودشو با حرف زدن گرم نگه داشته بود.زین با فشار کوچیکی که بهم وارد کرد مجبورم کرد وارد بشم وبه سمت صندلی های خودمون بریم.
خب این جت فقط میتونست پونزده نفر رو حمل کنه،دیزاینر لیام این هواپیما رو متناسب با انواع سفر ها دیزاین کرده بود،از مبل های چرمی بزرگ وراحت برای سفرهای خسته کننده کاری،تا مبل های کوچیک بهم پیوسته برای دورهمی های دوستانه.وخب مهم ترین قسمتش اتاقی بود که دقیقا در انتهای ترین قسمت جت قرار داشت،اتاق سکس..
بازین روی مبل های دونفره که شباهت زیادی به مبل های کلاب ها داشت نشستیم..صدای حرف زدن وخندیدن های بلندفیزی ونایل وگاهی جیغ های جما وقتی فیزی شیطونی میکردتو فضا پیچیده بود.
به انتهای هواپیما نگه کردم:
"جناب پین..این اتاق مخصوص سکسه..خب شاید با خودتون بگید که میشه تو مبل ها یا روی میز این جت هم یکی روبه فاک بدین.واتاق سکس مزخرف ترین چیزی باشه که شنیدین..خب لازمه بهتون بگم..که فضای جت های شخصی جوری ساخته شده که کمترین فشار هوایا سر وصدا رواحساس کنید..وسکس تو محوطه هواپیما فرق زیادی باانجامش توخونه نداره.اتاق جوری تعبیه شده که کاملا فشار اطراف رو حس میکنه،وحس فشارهوا،باعث انقباض عضله هاوبالا رفتن ادرنالین میشه...
جناب پین به بنده اعتمادکنید،سکس تواین اتاق،میتونه به اندازه سکس روی یه ترن هوایی در حال حرکت بهتون هیجان بده.."روزی که دیزاینر لی اومده بود تا درباره کلبه وهواپیما قانعمون کنه این حرفارو زد..میدونم که هم لیام،هم زین چند باری ازش استفاده کردن وخب طبق چیزی که زین میگه این اتاق محشره
_چی شده پسر؟!فکر میکنم الان باید مرد سکسی ات،رو روی پاهات داشته باشی،اینطور نیس؟!
_ زین..خفه شو..میتونی این یه کار رو درست انجام بدی؟
_ اصلا منکر این نمیشم که کراش عجیبی روی لو دارم..ولی خب نمیشه منکر این هم شد که توبهترین دوستمی،ودوستی عجیبی هم با تودارم..پس ازم نترس..
_ کی از تو ترسیده؟توحتی نمیتونی یه نگاه هم از طرف لو داشته باشی..
بیا..عین چی دروغ گفتم..چون هم زین نگاه از طرف لو داره..وهم من اززین میترسم..
_ به جای اینهمه زر زدن بگو ببینم چی شده؟لویی علناداره نادیده میگیرتت..
_ نمیدونم زین..من فقط..من فقط زیادی میترسم..
YOU ARE READING
Don't Judge,just Trust(L.S)
Fanfictionنگاه های متفاوت به زندگیه که تورو میسازه شاد... قوی... ضعیف... ناراحت... وچی میتونه اونقدر قوی باشه که نگاهت به جهنم،به شکل بهشت باشه؟ شاید عشق... شاید نفرت...