بدن سبک شده لعنتی اش رو کشیدم تو بغلم.. سرشو به سینه ام نزدیک کردم..بذاره فکر کنه من برا خودش اینکارو میکنم..بذار فکر کنم برا چند دقیقه لویی برا منه.
فیزی..حواست به تامی باشه..لویی رو میبرم تو اتاقش..
رو به فیزی گفتم واز پله ها رفتم بالا..وارد اتاق خودم شدم نمیخاستم با دیدن اتاق مشترکشون حالشو از این بدتر کنم.خابوندمش رو تخت وخودم به سمت حموم رفتم..تا یه حوله خیس براش بیارم.. با صدای جابه جا شدنش روی تخت دویدم بیرون..نمیدونم چرا فکر میکردم اونقدر ضعیفه که یه بلایی سر خودش بیاره؟ نشسته بود رو تخت وبه آینه جلو روش زل زده بود..
با صدایی که انگار داشت ازروی بیشمار..غم میگذشت وپر ازتلخی بود گفت:
اگه نیاد..
نمیدونستم بهش چی بگم؟ مگه اصلا حرفی هست که بتونی لویی روآروم کنه؟
+اگه نمیری...قوی تر میشی..
_میمیرم..
فاجعه که همیشه دور از ما نیس..فاجعه درست تو اتاق من..وقتی اتفاق میفته که لویی از نبود یه نفر..میمیره..
+مردن که به این آسونی نیس..
_هه..اصلا مگه من الان زنده ام..
+نه..تو زنده نیستی..تو باج بده ادمایی تا دوستت داشته باشن..والان تو نمیمیری..یاد میگیری برای دوست داشته شدن باج ندی..حتی اگه بمیری
مردمک لرزون چشماش ...دنیای منو میلرزوند..حوله خیس رو گذاشتم کنار تخت و رفتم کنار لو..دستمو دور سینه های نحیفش حلقه کردم.وبه سمت خودم کشوندمش..اروم سعی کردم بخابونمش اون بدون هیچ واکنشی خابید..پاهاشو سریع تو شکمش جمع کرد وبه بغل خابید..تو اشپزخونه هم همینجوری خابیده بود...انگار این یه جور واکنش ناخودآگاهش بود..انگار میخاست ببرتش به زمانی که یه جنین بود.تنها زمانی آروم بود.
یه دستمو از زیر گردن لو رد کردم ودست دیگه امو گذاشتم روی شکمش..به سمت خودم کشیدم وگذاشتم بدنش با بدنم جفت بشه..آروم تو گوشش زمزمه کردم:
Well I know the feeling Of finding yourself stuck out on the ledge
اره من حسی رو که وقتی خودتو لبه تیغ میبینی گیر کردی رو میشناسم
And there ain't no healing From cutting yourself with the jagged edge
و دیگه هم جای اون لبه ها که بریدنت خوب نمیشه
I'm telling you that
دارم میگن اینارو بهت
Its never that bad
اونقدارم بد نیس
Take it from someone whose been where you're at
این از یه نفری که قبلا اینو تجربه کرده قبول کن_حرکت انگشت هاش رو دستم که زیر سرش بود آرومم میکرد..به چیزی که میخوندم گوش میداد..بدنش ارومتر شده بود ووحالا منم میتونستم گرمای بدنشو بیشتر حس کنم..ادامه دادم..
Laid out on the floor And your not sure
تو اونو رو زمین گذاشتی و مطمئن نیستی
You can take this anymore
تو بیشترم میتونی تحملش کنی
So just give it one more try To a lullaby
فقط به بار دیگه تلاش کن لالای بخونی
And turn this up on the radio
و یه موسیقی بذار و گوش کن
If you can hear me now
اگه حالا میتونی صدام رو بشنوی
I'm reaching out
من دیگه میکشم کنار
To let you know that you're not alone
تا بدونی که بازم تنها نیستی
And you can't tell
و تو نمیتونی بگی
I'm scared as hell
که از جهنم میترسم
Cause I can't get you on the telephone
چون من نمیتونم دیگه با تلفن بت زنگ بزنم
So just close your eyes
پس فقط چشم هات رو ببند
Well honey here comes a lullaby
خوبه عزیزم حالا لالایی بخون
Your very own lullaby
تو خیلی خوب بلدی لالای بگی
YOU ARE READING
Don't Judge,just Trust(L.S)
Fanfictionنگاه های متفاوت به زندگیه که تورو میسازه شاد... قوی... ضعیف... ناراحت... وچی میتونه اونقدر قوی باشه که نگاهت به جهنم،به شکل بهشت باشه؟ شاید عشق... شاید نفرت...