Don't Judge,just Trust(L.S)

30

_ گوش کن..میخام همه چیز طبق برنامه پیش بره باشه؟

_ این برنامه باید عملی بشه،دیگه بیشتر از این نمیتونم جمعش کنم.....مهم نیس ریچ صورتحساب هارو پرداخت میکنه....فقط به خاطر فاک هم که شده نقشه رو درست انجام بده..

صدای هری بود...

سرسوزن تحلیلی از حرفاش نداشتم،فقط باعث شده بود بیدار بشم.

نقاشی کوکائینی فیزی،شات های رنگین کمونی مشروب،دور های پیاپی که روی میز سرو میشد،جما که روی پاهای فیزی داشت میبوسیدیش،لیام وزین که به طرز مزخرفی میرقصیدن وخودشون رو بهم میمیالیدن،هری که مستانه میخاست ریچ رو ببوسه.

از جام پریدم وبا چشمای گشاد،دهن بازروتخت نشستم،هنگ به جلوم خیره بودم..

با احساس چسبندگی رو شکمم نگاهی به شکمم کردم..

_ وات د فاکینگ هل...

شکمم از کام پوشیده شده بود...اوه..فاک..از کام...

ذهنم مثل مرور سریع یه سری عکس شروع کرد...

هری که از روی ریچ بلندش کردم..بوسیدن لبِ نرده های پشت بوم،جایی که نزدیک بود بیفتم وهری نگهم داشته بود،بوسه ها گرم،اومدن به اتاق،گرمی بدن هری..

با اومدن یه کله فرفری وچشمای سبز درشتی که به صورتم زل زده بودند اه بلندی کشیدم.

_ محض رضای خدا چته لو..؟؟

هری پرسید..

_ ما..دیشب..چی شد..من همه چیز رو یادم نمیاد..اینا چیه؟؟

با اشاره به شکم وسینه کثیفم پرسیدم..هز بلند خندید،بهش نگاه کردم،موهاش بهم ریخته تر از همیشه بود،صداش بم تر شده چشماش یکم پف داشت.

_ اوه عشقم..ما دیشب بعد از اون جهنم فیزی مست کردیم..وخب نمیدونم چجوری اومدیم تو اتاق..

_ ما سکس کردیم؟!

هری با صدا بلند خندید.بلند شد وبه سمت کنج دیوار رفت،عین کسی که ترسیده به دیوار چسبید،دستشو جلوی دیکش نگه داشت وشروع کرد.

_ هز..بهم دست نزن..تو خیلی بزرگی..(ادای گریه کردن درآورد) نمیبخشمت اگه بهم دست بزنی..اوه مای گاد..تو میخای بهم تجاوز کنی

به لحن وحرکات مسخره هری خندیدم..وخب خندم بیشتر شد وقتی فهمیدم که من دیشب اینجوری رفتار کردم.

_پس اینا چیه؟

با خنده ازش پرسیدم..هز به سمتم اومد به بدن لختش خیره شدم..

عضلات برجسته پاهاش وقتی راه میرفت،شکمش وسینه های عضلانی اش..پوست گندمی اش..اوه..حق داشتم بترسم..اون دیک بزرگی داشت..

با تکون خوردن دستی جلو صورتم به خودم اومدم وبه طرز مضحکی آب دهنمو قورت دادم.هری کنارم نشست ودستشو دورم حلقه کرد.