خب!
«سلام بچه ها، دارم داستاني رو منتشر مي كنم كه حدود يكسال ايدش توي ذهنم بود ولي وقتش رو نداشتم تكه تكه هاي ذهنم رو منسجم كنم.
ولي الان هم وقتش رو دارم هم اشتياقش رو پس اميدوارم شما هم خوشتون بياد از اين داستان.»وقتی شروع کردم این داستان رو نوشتن،فقط موضوع کلی توی ذهنم بود ، نه تجربه ای از نوشتن داشتم،نه اینکه تونسته بودم خوب این رابطه رو درک کنم.پس ممکنه چند چپتر اول به نظرتون خسته کننده بیاد،چند بار خواستم ادیت کنم ولی پشیمون شدم،اما به محض اینکه واقعا وارد داستان بشید ، از خوندنش پشیمون نمیشید.
الان،امروز با بیست و دو سال سن و خوندن یه عالمه رمان و کتاب ، با هر موضع عاشقانه ، اجتماعی یا کمدی حس میکنم مغزم اماده تره تا شما رو همراه کنه.
من براي ايده هاي اين داستان خيلي تحقيق كردم و بهتره كه بگم اين فقط يه فنفيكشن از هري استايلزنيست ، دوست داشتم موضوعی که توی ذهنم هست رو تو قالب شخصیت های پر طرفدار بریزم تا خواننده بیشتر ترغیب بشه بخونتش و با همفكريه دو تا ديگه از دوستام روش کار می کنم .
و ديگه اينكه اين داستان يك سري محتوا داره كه ممکنه بر حسب سلیقه بعضی افراد نپسندن , پس اگر مشكلی دارید با انتخاب خودتون برید جلو چون احساس ميكنم بدون بعضي قسمت ها داستان ناقص ميشه و من مجبورم اپشون کنم.
و اينكه تمام سعيم رو ميكنم زود اپ كنم .
YOU ARE READING
Sneakers [H.S]
Fanfictionبه دنیا خوش اومدی ، رویا پردازی رو متوقف کن ، قصه ی تو از همین الان شروع میشه ، مراقب باش کتونی هات گلی نشن. [this story contains mature content , read it on your own risk] ...