این ادیت رو یکی از شما مهربونا درست کرده که ازش خیلی ممنونم💕................................
لحظه هایی توی زندگی هست که از بزرگی حجم غمی که روی شونه هاته ، حتی اشک هات هم راهشون رو پیدا نمیکنن .
قصه هایی که بیرون از چهارچوب اتاقت اتفاق میفته طوری غصه رو توی دلت مینشونه که دیگه ازت جدا نمیشه .نمیخوام فکر کنم که بعدش چی میشه ، میخوام از این مرحله بگذرم و به بعد برسم ، جایی که شاید اون شروع خوشبختی که همه ازش حرف میزنن پیدا شه.
من همشون رو تجربه کردم ؛
خیانت ،
از دست دادن ،
تنهایی و
درد.ولی حالا نوبت اونه ؛
بیاد و جای تمامشون رو بگیره و من اینجا با آغوش باز ایستادم .
درد و غمم رو از بین نمیبره ولی چیزی که ازم میگیره ، تجربه ی همه ی اینا به تنهاییه.وقتی وارد زندگیم شد متوجه نشدم ، دقیقا مثل وقتی که تمام زندگیم شد . اما برای شما می گم تا بفهمید ، این یه قصه ی مدرنه و توش جایی برای پایان خوش نیست ،
مگر اینکه ما بسازیمش .
من سیلویا هادسنم و این قصه ی منه .
.....................................................
چند دقیقه ای از رفتن زین می گذشت .
اوا کنارم نشسته بود و داشت به یه نفر پیامم میداد و مطمئن بودم اون شخص لوییه._برات خوشحالم اوا ، میدونی؟
بهش گفتم و جمله م باعث شد اوا گوشیش رو روی میز بذاره و با لبخند بهم نگاه کنه :
_ داری احساساتیم میکنی ، اونجوری بهم نگاه نکن.
_چجوری؟
ازش پرسیدم و تک خنده ای کردم .
_مثل مادری که داره بچه ش رو برای اولین بار میفرسته مدرسه.
گفت و چشم غره ای رفت.
شونه ای بالا انداختم کمی جابه جا شدم تا پاهام رو هم روی کاناپه بذارم:_به هر حال تو لیاقتش رو داری .
اوا سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و گفت:
_تو هم لیاقتش رو داری پس فاصله گرفتن از ژاکوب رو به خاطر دلایل مسخره تموم کن ، اون عاشقته.

KAMU SEDANG MEMBACA
Sneakers [H.S]
Fiksi Penggemarبه دنیا خوش اومدی ، رویا پردازی رو متوقف کن ، قصه ی تو از همین الان شروع میشه ، مراقب باش کتونی هات گلی نشن. [this story contains mature content , read it on your own risk] ...