زندگی عجیبه ، پشت سر هم قدم برمی داری و جلو می ری ، فکر می کنی که میدونی چیکار میکنی یا کجا میری ، ولی وقتی به عقب بر گردی و پشت سرت رو نگاه کنی، مسیری پیچ در پیچ و مسخره رو میبینی و حتی یادت نمیاد کدوم تصمیم ها تو رو به اینجا کشونده .از آدما بپرسی با اعتماد به نفس میگن که اگر برای هزارمین بار هم بخوایم از اول شروع کنیم توی همین مسیر،همه ی بدبختی ها و تنهایی هامون رو نادیده می گیریم و قدم میذاریم.جواب من هم تا چند وقت پیش همین بود...
ولی دیگه نمی تونم بدبختی و تنهایی هام رو نادیده بگیرم، نه الان ، الانکه همین تنهایی ها من رو به چیزهایی متصل کرده که وجودشون مثل بیماریه، مثل اعتیاده.
درباره ی این دنیا هشدار داده بودم،کی یه فرد آلوده رو قبول می کنه؟
..............................................
سعی کردم قدم هام رو جوری بردارم که کتونی هام گلی نشه. هنوز بارون میومد و بوی نم و بارون نقش کمی توی آروم کردن اضطرابم داشتن.
سرم رو بالا آوردم و به آخرین ساختمان توی این کوچه نگاه کردم. یه آپارتمان بلند سیمانی بود هر پنجره نرده و حفاظ متفاوتی داشت. ظاهر زیاد تمیزی نداشت.
تعجب نکنید، از هری انتظار همچین مکانی رو داشتم، فکر کنم الان بدونم که چرا با مادرش زندگی نمی کنه، فکر کنم!
نمیدونستم اپارتمانش کدوم واحده برای همین خواستم دوباره به اون گوشی لعنتیش زنگ بزنم .
گوشی رو روبه روی صورتم گرفتم و همون لحظه بود که زنگ خورد._در رو میزنم سیلویا ، یه گوشه منتظر باش تا وقتی ندیدی که بریجیت از در بیرون نرفته بالا نیا. اخرین طبقه .
هری با عجله این رو گفت و بدون وقفه ای گوشی رو قطع کرد.
به سمت دری رفتم که حالا باز شده بود ، وارد شدم و کمی طول کشید تا چشمام به تاریکی داخل ساختمون عادت کنه. خواستم دنبال کلید برق بگردم ولی با صدای توقف پر سر و صدای اسانسور که نشون از قدیمی بودنش داشت،پشت پله های اضطراری قایم شدم.
چشمم به بریجیت افتاد ، همینطور که موهاش رو مرتب می کرد به سمت در رفت و از ساختمون خارج شد.
بعد از رفتن بریجیت طبق گفته ی هری به طبقه ی اخر رفتم و در همین حال فکر می کردم که به چه دلیل لعنتی ای هری هنوز با بریجیت رابطه داشت ؟
در آپارتمان باز بود پس با سلام تقریبا بلندی وارد خونه شدم.
داخل خونه به جز چندتا وسیله ی ضروری مثل کاناپه و یخچال چیز زیادی نداشت.
YOU ARE READING
Sneakers [H.S]
Fanfictionبه دنیا خوش اومدی ، رویا پردازی رو متوقف کن ، قصه ی تو از همین الان شروع میشه ، مراقب باش کتونی هات گلی نشن. [this story contains mature content , read it on your own risk] ...