من از هر چیز کهنه ای توی زندگیم خلاص میشم.
پشت سرش میذارم.
لازمه ی گذشتن از این شرایط هم همین بود نه؟
فقط یه نفر میمونه که از گذشته تا الان همراه خودم میارم و این برام کافیه ................................................
گاهي اوقات آدم تو شرايطي قرار ميگيره كه آرزوي اتفاقات ديگه اي رو توی زندگیش ميكنه ؛
مثلا كاشكي پدرت يكي ديگه بود،كاشكي تو فرزند يه خانواده ي ديگه بودي،كاشكي مادرت جز نگه داشتن پدرت سر زندگيش دغدغه ي ديگه اي هم داشت مثلا تو.اون موقع به جاي به دوش كشيدن همه چي به تنهايي شايد ميتونستي كوچكترين مشكلاتت هم با پدر و مادرت در ميون بذاري . كوچكترين مشكلات مثل مشکلات درسی توی دانشگاه ، نداشتن اعتماد به نفس براي پيدا كردن کسی يا حتي اين مشكلي كه من به اشتباه كوچيك برداشت كردمش ، ولي نميدونستم قراره تبديل به دردسر بزرگ زندگيه سيلويا هادسن بشه؛
«يعني مشكل مزاحم شدن يه عوضي با پيام دادن اونم اين وقت شب»
توي اتاقم عقب جلو ميرفتم و گهگاهي به گوشيم كه روي تخت افتاده بود نگاه ميكردم. انگار داشتم به يه شئ ترسناك نگاه ميكردم.
قطعا شماره ي من رو از ليلي گرفته.تنها عاشق سينه چاك هري كه شماره ي من رو داره ليليه.
يعني به ليلي چیزی گفته؟ معلومه كه گفته، مطمئنم خيلي هم حال ميكنه كه تلافيه اون چغولي اي كه دقيقا هم كار من نبوده رو دربياره . اگر هم نگفته باشه بالاخره ميگه.
با گذشتن تقريبا يك ساعتي، ديگه مطمئن شدم پيامي برام نمياد پس تصميم گرفتم بخوابم ولي فكر اينكه فردا هري رو ببينم يا ليلي اي كه همه چي رو ميدونه خواب راحته هفت ساعتم رو تا دو ساعت كوتاه كرد.
...............................
صبح با احساس پرت شدن از روي بلندي از خواب پريدم، وقتي استرس دارم از اين چيزا زياد تو خواب ميبينم.
وسايل مربوط به پروژه رو برداشتم تا امروز براي هميشه از شر ايده ي مسخره ي خونه هاي انگليسي راحت شم.
براي صبحانه يه سيب خوردم و به طرف ايستگاه اتوبوس رفتم._زير چشم هات سياهه، مطمئني خوبي؟
زين در حالي كه گوشيش رو توي جيبش ميذاشت پرسيد.
_اگر هم بهت ربطي داشته باشه بايد بگم كم خوابيدم.
اره ، كم خوابيدم به خاطر استرسي كه اون رفيق آشغالت بهم وارد كرده یا اصلا به خاطر خودت كه رفتي چیزی که من به اشتباه دیدم رو تحویل برادر بريجيت دادی و اگر این کار رو نمی کردی الان هري بهونه اي براي اذيت كردن من نداشت.

YOU ARE READING
Sneakers [H.S]
Fanfictionبه دنیا خوش اومدی ، رویا پردازی رو متوقف کن ، قصه ی تو از همین الان شروع میشه ، مراقب باش کتونی هات گلی نشن. [this story contains mature content , read it on your own risk] ...