39. Agony

328 48 82
                                    




Back to you _louis Tomlinson ft Bebe Rexha


در آخر همه چیز به تو برمیگرده .

از نابودی ذره ذره ی وجودت شروع میشه ؛
با فراموش شدنت توسط مهم ترین های زندگیت ادامه پیدا میکنه ؛
و در نهایت تو میمونی و آینده ای که هیچ شباهتی به تصویری که ترسیم کرده بودی نداره .

توی بهت و شگفتی غرق شدی و کلمات و دست هات برای نجات کمکت نمی کنن.
ترسیده از مسیر روبه رو به عقب برمیگردی ، اما توی این گیجی تهوع آور و تمام این حوادث گردباد مانند ، همه ی مسیرهای پس و پیش محو شده.

حالا تمام جهات ، تمام ابعاد و تمام لحظات من تو هستی.

بدون اینکه حتی متوجه بشم ؛

تو تمام زندگی من شدی.

..........................................................


ازم فاصله گرفت و من رو از نظرش گذروند. نمیتونستم نگاهش رو دقیقا بخونم اما مطمئن بودم حسی که توی چشم هاشه بی تفاوتی همیشگی نیست.

چند قدم به عقب رفت و روی لبه ی تخت نشست.  از حالات صورتش فهمیدم داره به چیزی فکر میکنه . بعد از چند دقیقه سکوت ازم پرسید :

_مادرت هنوز آزاد نشده؟

سرم رو به نشونه ی نه تکون دادم :

_چند هفته باید صبر کنیم تا حکم بدن ، حداقل میخوام توی این مدت یه زندگی عادی داشته باشم ، دور از همه ی اتفاق های بد اطرافم.

گفتم و کنارش روی تخت نشستم.
به آرومی به سمتم برگشت و به چشم هام نگاه کرد:

_حتی ژاکوب؟

تک خنده ای کردم ، کنار گذاشتن ژاکوب به همین راحتی نبود ، مجبور بودم تحملش کنم .

_فکر کنم باید با این یکی کنار بیام .

بهش گفتم و باعث تعجبم شد وقتی مثل همیشه تأییدم نکرد.فقط پوفی کشید و گفت:

_پس منم این چند هفته رو برات خراب نمیکنم .

با تعجب بهش نگاه کردم در حالی که منظورش رو ازاین جمله نفهمیدم.
دلیل اومدنم به اینجا به یادم اومد ، انقدر از لحظه ی رسیدنم مشغول شده بودم که فراموش کردم هری ازم خواسته بود بیام.

_میخواستی یه چیزی بهم بگی ؟

ازش پرسیدم و با دقت چهره اش رو زیر نظر گرفتم .
دست هاش رو کنارش روی تخت گذاشته بود و بهشون تکیه کرده بود. اخم ظریفی بین ابروهاش خودنمایی میکرد و لب پایینش رو بین دندون هاش گرفته بود.

Sneakers [H.S]Where stories live. Discover now