Back to you _louis Tomlinson ft Bebe Rexhaدر آخر همه چیز به تو برمیگرده .
از نابودی ذره ذره ی وجودت شروع میشه ؛
با فراموش شدنت توسط مهم ترین های زندگیت ادامه پیدا میکنه ؛
و در نهایت تو میمونی و آینده ای که هیچ شباهتی به تصویری که ترسیم کرده بودی نداره .توی بهت و شگفتی غرق شدی و کلمات و دست هات برای نجات کمکت نمی کنن.
ترسیده از مسیر روبه رو به عقب برمیگردی ، اما توی این گیجی تهوع آور و تمام این حوادث گردباد مانند ، همه ی مسیرهای پس و پیش محو شده.حالا تمام جهات ، تمام ابعاد و تمام لحظات من تو هستی.
بدون اینکه حتی متوجه بشم ؛
تو تمام زندگی من شدی.
..........................................................
ازم فاصله گرفت و من رو از نظرش گذروند. نمیتونستم نگاهش رو دقیقا بخونم اما مطمئن بودم حسی که توی چشم هاشه بی تفاوتی همیشگی نیست.چند قدم به عقب رفت و روی لبه ی تخت نشست. از حالات صورتش فهمیدم داره به چیزی فکر میکنه . بعد از چند دقیقه سکوت ازم پرسید :
_مادرت هنوز آزاد نشده؟
سرم رو به نشونه ی نه تکون دادم :
_چند هفته باید صبر کنیم تا حکم بدن ، حداقل میخوام توی این مدت یه زندگی عادی داشته باشم ، دور از همه ی اتفاق های بد اطرافم.
گفتم و کنارش روی تخت نشستم.
به آرومی به سمتم برگشت و به چشم هام نگاه کرد:_حتی ژاکوب؟
تک خنده ای کردم ، کنار گذاشتن ژاکوب به همین راحتی نبود ، مجبور بودم تحملش کنم .
_فکر کنم باید با این یکی کنار بیام .
بهش گفتم و باعث تعجبم شد وقتی مثل همیشه تأییدم نکرد.فقط پوفی کشید و گفت:
_پس منم این چند هفته رو برات خراب نمیکنم .
با تعجب بهش نگاه کردم در حالی که منظورش رو ازاین جمله نفهمیدم.
دلیل اومدنم به اینجا به یادم اومد ، انقدر از لحظه ی رسیدنم مشغول شده بودم که فراموش کردم هری ازم خواسته بود بیام._میخواستی یه چیزی بهم بگی ؟
ازش پرسیدم و با دقت چهره اش رو زیر نظر گرفتم .
دست هاش رو کنارش روی تخت گذاشته بود و بهشون تکیه کرده بود. اخم ظریفی بین ابروهاش خودنمایی میکرد و لب پایینش رو بین دندون هاش گرفته بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/118216483-288-k41573.jpg)
YOU ARE READING
Sneakers [H.S]
Fanfictionبه دنیا خوش اومدی ، رویا پردازی رو متوقف کن ، قصه ی تو از همین الان شروع میشه ، مراقب باش کتونی هات گلی نشن. [this story contains mature content , read it on your own risk] ...