6. Witness

409 50 4
                                    






هر چیزی زیبایی های مخصوص به خودش رو داره

ولی هرکسی نمیتونه  اونا رو ببینه .

من تعجب میکنم از چیزی که دیده م و بقیه برای دیدنش کور بودن.


..................................................



_نميخواد،فكر كنم خودم ديدمش.

اين رو گفتم و موفق شدم توجه اوا و زين رو به خودم جلب كنم.

_بچه ها خوشحال ميشم منم در جريان بذاريد ،  قيافه الان شما دو تا كنجكاوم كرده.

زين گفت و باعث شد اوا دهن باز مونده ش رو ببنده .
من هم خودم رو جمع و جور كردم.

_نه الان زين، وايسا ببينم سيلوي ، هري رو ديدي ؟ هري يعني هري ديگه آره؟

اوا با شك ازم پرسيد.

_مگه هري اينجاست؟

زين سؤال كرد و بعد اوا ادامه داد.

_اصلا از كجا ميدوني خودش بود؟تو كه نميشناسيش...

خدايا اين دو تا چشونه؟ چقدر  سؤال! ديدن اين آدم بايد انقدر بحث برانگيز باشه؟

_خب آره من ديدمش ، امروز ، اينجا! و اگر به خاطر ناله هاي اون بريجيت آشغال نبود نمي فهميدم اون عوضي كه داره به فاكش ميده هريه!

با تموم شدن جمله م  اوا محكم زد زير خنده .
به زين نگاه كردم ، ولي خب يه عكس العمل كاملا متفاوت رو  ديدم . چهره شبيه كسايي بود كه انگار يه شرطبندي بزرگ رو باختن . پس اينكه خيلي زود خداحافظي كرد و بين جمعيت محو شد زياد متعجبم نكرد.

_اين چرا همچين كرد؟

اوا پرسيد و منم در جوابش شونه ای به نشونه « نمیدونم»  بالا انداختم.

__ليليان كجاست ؟

از اوا پرسیدم و به اطراف نگاه کردم.

_نميدونم بايد همين اطراف باشه .آخرين بار كه چك كردم داشت با يه پسره ميرقصيد. اون رو ولش كن ، تعريف كن ببينم! ديدن سكس دو تا از هات ترين هاي دانشگاه بايد جذاب باشه نه؟ البته فكرش رو  نميكردم ژاكوب بذاره هري خواهرش رو به فاك بده ، اين يجورايي چندشه!  خب اونا با هم دوستن.

اوا صورتش رو جمع كرد ، انگار يه چيز ترش خورده.

_خيلي دوست دارم باهات موافقت كنم اوا ولي به نظرم اين به من و تو ربطي نداره . بيا فقط اون عوضيا رو فراموش كنيم چطوره؟

Sneakers [H.S]Where stories live. Discover now