هر چیزی زیبایی های مخصوص به خودش رو دارهولی هرکسی نمیتونه اونا رو ببینه .
من تعجب میکنم از چیزی که دیده م و بقیه برای دیدنش کور بودن.
..................................................
_نميخواد،فكر كنم خودم ديدمش.
اين رو گفتم و موفق شدم توجه اوا و زين رو به خودم جلب كنم.
_بچه ها خوشحال ميشم منم در جريان بذاريد ، قيافه الان شما دو تا كنجكاوم كرده.
زين گفت و باعث شد اوا دهن باز مونده ش رو ببنده .
من هم خودم رو جمع و جور كردم._نه الان زين، وايسا ببينم سيلوي ، هري رو ديدي ؟ هري يعني هري ديگه آره؟
اوا با شك ازم پرسيد.
_مگه هري اينجاست؟
زين سؤال كرد و بعد اوا ادامه داد.
_اصلا از كجا ميدوني خودش بود؟تو كه نميشناسيش...
خدايا اين دو تا چشونه؟ چقدر سؤال! ديدن اين آدم بايد انقدر بحث برانگيز باشه؟
_خب آره من ديدمش ، امروز ، اينجا! و اگر به خاطر ناله هاي اون بريجيت آشغال نبود نمي فهميدم اون عوضي كه داره به فاكش ميده هريه!
با تموم شدن جمله م اوا محكم زد زير خنده .
به زين نگاه كردم ، ولي خب يه عكس العمل كاملا متفاوت رو ديدم . چهره شبيه كسايي بود كه انگار يه شرطبندي بزرگ رو باختن . پس اينكه خيلي زود خداحافظي كرد و بين جمعيت محو شد زياد متعجبم نكرد._اين چرا همچين كرد؟
اوا پرسيد و منم در جوابش شونه ای به نشونه « نمیدونم» بالا انداختم.
__ليليان كجاست ؟
از اوا پرسیدم و به اطراف نگاه کردم.
_نميدونم بايد همين اطراف باشه .آخرين بار كه چك كردم داشت با يه پسره ميرقصيد. اون رو ولش كن ، تعريف كن ببينم! ديدن سكس دو تا از هات ترين هاي دانشگاه بايد جذاب باشه نه؟ البته فكرش رو نميكردم ژاكوب بذاره هري خواهرش رو به فاك بده ، اين يجورايي چندشه! خب اونا با هم دوستن.
اوا صورتش رو جمع كرد ، انگار يه چيز ترش خورده.
_خيلي دوست دارم باهات موافقت كنم اوا ولي به نظرم اين به من و تو ربطي نداره . بيا فقط اون عوضيا رو فراموش كنيم چطوره؟
YOU ARE READING
Sneakers [H.S]
Fanfictionبه دنیا خوش اومدی ، رویا پردازی رو متوقف کن ، قصه ی تو از همین الان شروع میشه ، مراقب باش کتونی هات گلی نشن. [this story contains mature content , read it on your own risk] ...