1. ناخدا اوه

4.5K 350 83
                                    

یه سری نکته ی مهم، این داستان رو طبق فرهنگ انگلستان نوشتم و الان دارم تبدیلش می کنم. پس اگه یه سری نکاتش خیلی شبیه داستان های کره ای نیست لطفا به بزرگی خودتون تحمل کنید.

داستان مقداری مطالب بالای 18 سال خواهد داشت. کسانی که حساس هستن، اون بخش ها رو براشون علامت میزنم که اگه دوست ندارن نخونن.

چون من اینو از روی داستانی که قبلا نوشته بودم ویرایش میکنم ممکنه توش سوتی داشته باشه و ... لطفا اگه سوتی ببخشید چون دیگه بخوام دوباره اصلاح کنم و بذارم سخت میشه. البته من تلاشم رو می کنم که ایرادی نباشه.

نکته ی مهم... این داستان مال خیلی قدیم قدیما هم نیست. یعنی تفنگ و اینا دارن... آره شمشیر هم دارن ولی منظور کلی اینه که تفنگ و غیره هم اختراع شده پس خیلی هم سنتی نیست.

همونطور که گفتم این داستان از روی نسخه ای که به سبک اروپایی نوشتم ویرایش میشه ممکنه یکم ایراد داشته باشه اما بخش هایی که "پرنسس" داره لحن صحبت سهونه.

خلاصه، لوهان، وارث امپراطوری هان در کشتی در حال مسافرت به پیونگیانگ (بخش شمالیه کره) بود که کشتی اش توسط اوه سهون، بدنام ترین دزد دریایی شیلا معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت.

فصل اول

این شرایطی نبود که لوهان هرگز تصور کرده باشه که توش قرار بگیره. چشم هاشو با یک تکه پارچه بسته بودن و اون نمیتونست چیزی ببینه.

زنجیر هایی که مچ دست و پا هاشو بسته بودن سنگین بودن. موقعیتش تو اون اتاق تاریک و نمناک با وجود یه شمع کم نور که اون حس میکرد تو فانوس سقف باشه همراه شده بود.

اون به آرومی یکی از دستاشو همراه اون زنجیر سنگین بالا آورد و بین موهاش بلندش که کثیف شده بود کشید.

اون هرگز خودشو تو اون شرایط تصور نمی کرد، چند ساعت پیش اون داشت با کشتی خودش به سمت پیونگیانگ عبور می کرد تا تحصیلات فرهنگیشو اونجا کامل کنه تا بتونه از شاهزادگی به یه امپراطور کامل برای کشورش هان تبدیل بشه.

اما حالا، اون اتفاق فقط یه فکر بود...بخاطر دزدای دریایی.

دزدای دریایی...

اون ها در طول شب به آرومی به اونها نزدیک شده بودن و ناگهان مثل صاعقه، با سرعتی غیر قابل باور به اونها حمله کرده بودن.

گروه دزدها وارد کشتی شده بود. لوهان سعی کرده بود کنترل کشتی رو بدست بگیره اما اون می دونست وقتی دزدهای دریایی بتونن وارد کشتی بشن دیگه نمیشه متوقفشون کرد. اون بهشون گفته بود که هرچی میخوان بردارن فقط دست از سر کشتی و خدمه بردارن.

البته اینطور نبود که حرف شاهانه روی اون گروه نفرت انگیز تاثیری داشته باشه.

خودش هم نزدیک بود در اثر شلیک یه گلوله به گلوش کشته بشه اما وقتی شیومین اسم لوهان با صدای بلند و درحالی که تو دستای یه دزد تقلا میکرد فریاد زد، هویت اصلی لوهان شناخته شد و بجای کشته شدن یکی از دزد ها به بقیه دستور داده بود که اونُ نکشن.

Pirate Prince * Hunhan Ver.Where stories live. Discover now