39.

1K 170 71
                                    

لوهان بلافاصله دستش رو دراز کرد و دست بزرگتر سهون رو گرفت. سهون بخاطر تماس ناگهانی کمی از جا پرید اما سریع با گرفتن دست لوهان آروم شد. لوهان روی چکمه های سهون وایستاد و صورتش رو جلوی صورت سهون متوقف کرد.

سهون اخم بامزه ای کرد:" حالا واسه بدست آوردن اطلاعات بوسم میکنی؟ روش بعدی چیه؟ نشون دادن بدن لختت؟"

لوهان طوری چشم هاش رو چرخوند که مطمئن بود شدید تر از اون امکان نداره:" حالا جدا کجاس این جزیره ای که میگی؟" و بعد خودش با بلند شدن رو پنجه هاش از پنجره به افق نگاه کرد تا نشونه ای از خشکی پیدا کنه.

اما با تکیه داده شدن سر سهون به شونه ش متوقف شد.

سهون عمیقا خندید، خنده ای که تقریبا تاریک بود:" خب فکر کنم باید پیش من بمونی تا بفهمی لوهانآ."

-

بکهیون لب هاش رو روی کمر لخت چانیول گذاشت:" امروز بالاخره قولی که بهت دادم رو عملی میکنم."

فضای اتاق با نوری که ازپنجره ی بالایی نزدیک سف می تابید روشن شده بود. چانیول که رو ملافه های نرم دراز کشیده بود و داشت از حس بودن لب های بکهیون روی کمرش لذت می برد...

چان آروم فقط گفت:" هههههممم..." و سر جاش چرخید تا با بکهیون رو به رو بشه. بکهیون از جامی که کنار دستش بود نوشید و مقداری رو توی دهنش نگه داشت و موقع بوسیدن چان به دهن اون منتقلش کرد.

چانیول موهای بکهیون رو از صورتش کنار زد:" بعدش میتونم لوهان گِ گِ رو ببینم؟ لطفا؟ دلم براش تنگ شده." دست هاشو رو کمر بکهیون کشید:" میخوام حالش رو بپرسم و براش توضیح بدم که من قصد نداشتم باعث بشم ..."

بکهیون با بوسیدن گردن چانیول باعث شد چان دست از حرف زدن بکشه و خودش ادامه داد:" خیلی بهتر از این ها رو برات برنامه ریزی کردم. میدونم فکرشم نکرده بودی که این اتفاق بیفته ولی من یه برنامه ی بزرگ چیدم که تو رو به زندگی ای که بخوای میرسونه. من برای تو هر کاری میکنم."

چانیول نیم خیز شد و نشست. صورت نرم و برفی بکهیون رو بین دستای بزرگش گرفت:" بودن با تو برای من کافیه. فکر کنم با گذروندن این چند هفته توی این اتاق اینو ثابت کرده باشم."

بکهیون دستش رو به سمت بند لباس خودش برد:" تو لیاقتت بیشتر از این اتاقه." وقتی لباسش رو باز می کرد گفت:" بزودی از این اتاق می برمت بیرون. شاید همین امروز."

لباسش رو به سمتی پرت کرد و روی ملافه ها جلوی دید چانیول دراز کشید. پوست بلوریش چان رو دعوت می کرد که با لب هاش لمسش کنه... و چان هم قصد نداشت این دعوت رو رد کنه.

-

سهون از اتاق بیرون رفت. لوهان هم حس می کرد که یه جورایی توی یه تله افتاده اما بهرحال دنبالش رفت.

Pirate Prince * Hunhan Ver.Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz