19.

1.4K 176 20
                                    

برای قسمت ها دیگه اسم نمیذارم


لوهان کم کم از خواب و بیهوشی تاریکی که توش قرار گرفته بود به سمت هشیاری اومد. درست نمی تونست بدنش رو حس کنه، سرش یه حس سبکی عجیبی داشت.

قبل اینکه بتونه از جاش بلند بشه و مغزش درست شروع به کار کنه یه درد شدید رو درست کنار پیشونیش حس کرد که باعث شد چشم هاش بخاطر درد گرد بشن اما تعجبش وقتی بیشتر شد که با باز شدن چشم هاش چیزی جز تاریکی ندید.

با حس کردن وجود یک تکه پارچه روی چشم هاش، لوهان آماده شد تا دستش رو به سمت چشم هاش ببره و پارچه رو برداره اما ناگهان تعجبش بیشتر شد. دست هاش با چیزی که بنظر می اومد طناب باشه به اطراف کشیده و طوری بسته شده بودن که قادر نبود از هیچکدوم از دست هاش استفاده کنه. با توجه به چیزی که زیرش حس می کرد لوهان می تونست حس کنه که روی یه تخته. اون نمی تونست جلوی خودشو بگیره و سعی کرد با تکون تکون خوردن و کشیدن طناب ها خودش رو آزاد کنه.

تلاش بیهوده ای بود اما وقتی به نتیجه نرسید خیلی نا امید نشد... هنوزم درست نمی تونست بدنش رو حس کنه.

می دونست باید قبل از اینکه یه حمله ی ترس* بهش دست بده باید درست به قبل فکر کنه.

لوهان بلافاصله سعی کرد نفس هاش رو آروم کنه و اینجا بود که متوجه شد یه تکه پارچه ی کلفت هم از جلوی دهانش رد شده و پشت سرش بسته شده. کم کم بی حسیش داشت از بین می رفت.

(* حمله ی ترس: نوعی حمله ی عصبی که باعث تنگی نفس ناگهانی و سکته میشود)

اون باید به قبل از بیهوش شدنش فکر می کرد.

اما... قطار افکارش با محکم گرفته شدن چونه ش و فرو رفتن ملافه های تخت درست کنار پاهاش ناگهان قطع شد.

" وقت بیدار شدنِ، لوهان!"

و خیلی ناگهانی مغزش شروع به کنار هم چیدن وقایع قبل از بیهوش شدنش کرد. فرارش. برخورد کوتاهش با سوهو. و بعد ملاقاتش با سهون تو معبد. سهون از روی استیج پایین پریده بود و چیز هایی گفته بود که لوهان حالا به سختی بیاد می آورد چون کاپیتان به سمتش اومده بود و اون فقط و فقط می توسنت مرگ رو جلوی چشم هاش ببینه.

سهون اون رو روی زمین انداخته بود و چند بار با لگد به شکمش زده بود. آخرین چیزی که یادش بود این بود که وقتی سهون چکمه شو روی صورتش گذاشته بود سوهو رو از دور دیده بود که به سمتشون میدوه.

اون تلاش کرده بود فرار کنه و حالا داشت عواقب کارش رو می چشید.

(اگه خشونت دوست ندارید یا سنتون پایینه این بخش رو رد کنید تا به ستاره های سبز برسید)

***************************************************************************************************

صدای خشن سهون ، برخلاف لحن آرومش یک بار دیگه شنیده شد:" امیدوارم خوب استراحت کرده باشی." لوهان می تونست لحن مخصوصش رو از بین صحبت های آرومش بشنوه. سهون انگشت شصتش رو از بالا تا پایین ران لوهان کشید که باعث شد شاهزاده از جا بپره. همون حرکت کوچیک هم کافی بود که لوهان متوجه بشه چیزی تنش نیست.

Pirate Prince * Hunhan Ver.Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang